کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشگاهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیشگاهی
/pišgāhi/
معنی
۱. در پیشگاه بودن.
۲. (صفت نسبی) آنکه در پیشگاه قرار دارد.
۳. پیشوایی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشگاهی
لغتنامه دهخدا
پیشگاهی . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت شخص در پیشگاه . جلوس در پیشگاه . پیشگهی . || مقام نخستین . مرتبه ٔ بلند ریاست . شاهی : نخستین کیومرث آمد بشاهی گرفتش در بگیتی پیشگاهی . مسعود مروزی .ترا بر سراندیب شاهی دهم بهند اندرت پیشگاهی دهم . اسدی .تو جفت عزی...
-
پیشگاهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pišgāhi ۱. در پیشگاه بودن.۲. (صفت نسبی) آنکه در پیشگاه قرار دارد.۳. پیشوایی.
-
جستوجو در متن
-
پیشگهی
لغتنامه دهخدا
پیشگهی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) مخفف پیشگاهی . رجوع به پیشگاهی شود : هُنَرْت باید از آغاز اگر نه بی هنری محال باشد جستن مهی و پیشگهی . ناصرخسرو.رجوع به پیشگاهی شود. || (اِ مرکب ) آنچه بوقت افطار خورند و چاشت . (آنندراج ). رجوع به پیشگاهی شود.
-
loading apron
پیشگاه بارگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پیشگاهی که در آن بارگیری و تخلیۀ بار انجام میشود
-
روضه
لغتنامه دهخدا
روضه . [ رَ ض / ض ِ ] (اِخ ) میان منبر و مقبره ٔ حضرت رسول (ص ) مکانی است که نام آنرا روضه گویند به استناد روایتی که از حضرت است . ناصرخسرو گوید : میان مقبره [ مقبره ٔ حضرت رسول ص ] و منبر هم حظیره ای است از سنگهای رخام کرده چون پیشگاهی و آنرا روضه گ...
-
خدنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xadang ۱. (زیستشناسی) درختی با چوب سخت و محکم که از آن نیزه، تیر، زین اسب، و مانند آن میساختند: ◻︎ پیشگاهی فراخ و اوجی تنگ / از بسی شاخ سرو و بید و خدنگ (نظامی۴: ۶۷۹).۲. تیر راست و بلندی که از چوب این درخت میساختند: ◻︎ مگر دشمن است اینکه آم...
-
پیشکاری
لغتنامه دهخدا
پیشکاری . (حامص مرکب ) عمل پیشکار. چاکری . فرمانبری . مقابل پیشگاهی :بدانش مر این پیشکار تنت رارها کن ازین پیشکاری و خواری . ناصرخسرو.ز جهل تو اکنون همی جان داناکند پیشکار ترا پیشکاری . ناصرخسرو.به پیشکاری مهرش همه تنم کمرست بسان بند دواتی که پیش دید...
-
مسعودی مروزی
لغتنامه دهخدا
مسعودی مروزی . [ م َ ی ِ م َ وَ ] (اِخ ) یکی از شاعران اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری که اطلاعات ناقصی از احوال او در دست است . او نخستین کسی است که شروع به نظم روایات تاریخی و حماسی ایران کرد وشاهنامه ٔ منظومی پدید آورد، ولی از این شاهنامه ٔ ا...
-
مکرمات
لغتنامه دهخدا
مکرمات . [ م َ رُ ] (ع اِ) ج ِ مکرمة. (ناظم الاطباء). جوانمردیها. نیکیها. کرامتها : مکرماتش به نوع ماند راست نوع باقی و شخص بر گذراست . خسروی سرخسی .صاحب عادات نیک و سید سادات قاعده ٔمکرمات و فایده ٔ حد . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 3 ص 17).رفتی و ه...
-
دانشی
لغتنامه دهخدا
دانشی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) دانشمند. عالم . اهل دانش . بادانش . (برهان ). دانشور. دانشومند. دانشگر. صاحب دانش .دانشگر است که دانشمند و دانا باشد. دانا و مرد دانا و خردمند و عاقل . (ناظم الاطباء). نحریر : همه موبدان آفرین خواندندبر آن دانشی گوهر افشاندن...
-
مسجدالنبی
لغتنامه دهخدا
مسجدالنبی . [ م َ ج ِ دُن ْ ن َ بی ی ] (اِخ ) مسجد رسول اﷲ. مسجد نبوی . مسجد مدینه . مسجدی است در وسط مدینه ، که پیامبر اسلام (ص ) آن را بساخت ، سپس در طول تاریخ بارهاتجدید بنا شد و توسعه یافت ، مرقد مطهر پیغمبر در آنجا قرار دارد و نیز منبر و محراب و...
-
پیشگاه
لغتنامه دهخدا
پیشگاه . (اِ مرکب ) صدر. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). صدر مجلس . (غیاث ). صدر بیت . (زمخشری ). بالای مجلس . مقدم البیت ، مقابل درگاه . مقابل آستان . مقابل پایگاه . سدّه . (نصاب ). پیشگه . رجوع به پیشگه شود : بارگاه تو کارگاه وجودپایگاه تو پی...
-
پیشکار
لغتنامه دهخدا
پیشکار. (اِ مرکب ، ص مرکب ) شاگرد و مزدور. (برهان ). || خادم . خادمه . سرپائی . پیشخدمت . خدمتکار. پرستنده . فرمانی . فرمانبرداری . مطیع. بزرگترین چاکر و نوکر هر مرد بزرگ و صاحب دستگاه که نیابت کارهای او کند. مقابل پیشگاه : نه ماه سیامی نه ماه فلک [س...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ / پ ِ ی ِ ] (حرف اضافه ) برای ِ. بهرِ. ل ِ. جهت ِ. علت ِ. واسطه ٔ. سبب ِ : من امروز نز بهر جنگ آمدم پی پوزش نام و ننگ آمدم . فردوسی .سپه را بکردار پروردگاربهر جای بردم پی کارزار. فردوسی .آتش بر دیگ پی کار تست آب به بیگار تو در آسیاست . ناص...