کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیشواز
/pišvāz/
معنی
= پیشباز
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استقبال، پیشباز ≠ بدرقه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشواز
واژگان مترادف و متضاد
استقبال، پیشباز ≠ بدرقه
-
پیشواز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = پیشباز: استقبال .
-
پیشواز
لغتنامه دهخدا
پیشواز. [ ش ْ ] (اِ مرکب ) پیشباز. استقبال .استقبال کردن و استقبال کننده . (غیاث ) : بهار آمد از باغ فردوس بازمی و نغمه را فرض شد پیشواز. ملاطغرا (از آنندراج ). || (ص مرکب ) جلو گشاده که قسمت قدامی آن چاک باشد و باز (جامه ). قبای پیشواز؛ قسمی قبا که ...
-
پیشواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišvāz = پیشباز
-
واژههای مشابه
-
پیشواز آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) استقبال کردن .
-
پیشواز آمدن
لغتنامه دهخدا
پیشواز آمدن . [ ش ْ م َ دَ ] (مص مرکب ) پیشواز کردن . استقبال کردن . پیشباز آمدن . پذیره آمدن : همه مهتران پیشواز آمدندپر از درد و گرم و گداز آمدند. فردوسی .چو شه دید در پیشواز آمدش عروسی چنان دلنواز آمدش . تأثیر (ازآنندراج ).یک شهر جنگ هر طرف آید ب...
-
پیشواز رفتن
لغتنامه دهخدا
پیشواز رفتن . [ ش ْ رَ ت َ ] (مص مرکب )پذیره شدن . استقبال کردن . پیشباز رفتن تازه واردی را. برابر دویدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 84). || یک روز یا بیشتر قبل از غره ٔ رمضان روزه داشتن .
-
پیشواز کردن
لغتنامه دهخدا
پیشواز کردن . [ ش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشواز رفتن . پیشباز رفتن . پیشباز کردن . پذیره شدن .- امثال :سگ بخورد پیشواز گرگ میرود ؛ طعامی بس ثقیل و ناسازوار است .
-
قبای پیشواز
لغتنامه دهخدا
قبای پیشواز. [ ق َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از جامه که ازپیش باز باشد مانند پیراهن . (آنندراج ) : فروغ لاله ٔ گلشن به سیمای تو می زیبدقبای پیشواز گل به بالای تو می زیبد.محسن تأثیر (از آنندراج ).
-
به پیشواز رفتن
دیکشنری فارسی به عربی
استقبال
-
به پیشواز رفت
دیکشنری فارسی به عربی
استقبل
-
پیشواز و بدرقه
فرهنگ گنجواژه
استقبال و بدرقه، مهمانداری.
-
واژههای همآوا
-
پیشواذ
لغتنامه دهخدا
پیشواذ. [ ش ْ ] (اِ) نوعی ماهی که عرب لخم نامد. فیشواذ. (الجماهر بیرونی ص 143).