کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشه ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مهین پیشه
لغتنامه دهخدا
مهین پیشه . [ م ِ ش َ / ش ِ ](اِ مرکب ) پیشه ٔ مهم و بزرگ . شغل خطیر : دادگری مصلحت اندیشه ای است رستن از این قوم مهین پیشه ای است .نظامی .
-
لشکری پیشه
لغتنامه دهخدا
لشکری پیشه . [ ل َ ک َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) مرد سپاهی : به روزگار سالف در حدود کالف مردی بود لشکری پیشه . (سندبادنامه ص 102).
-
مهندس پیشه
لغتنامه دهخدا
مهندس پیشه . [ م ُ هََ دِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که مهندسی پیشه دارد. دارای شغل مهندسی . رجوع به مهندس شود.
-
محبت پیشه
لغتنامه دهخدا
محبت پیشه . [ م َ ح َب ْ ب َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که دوستی و مهرورزی پیشه دارد. آن که هر چه بیند دوست دارد. (ناظم الاطباء). آن که پیشه ٔ او دوستی است . آن که میل به دوستی داشته باشد.
-
منجم پیشه
لغتنامه دهخدا
منجم پیشه . [ م ُ ن َج ْ ج ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه پیشه ٔ منجمی دارد. آنکه شغل وی منجمی است : همی گفتند یک چندی منجم پیشگان کو رانماید آفتی گردون رساند نکبتی اختر.عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 127).رجوع به منجم شود.
-
باطل پیشه
لغتنامه دهخدا
باطل پیشه . [ طِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه راه ناحق پیشه سازد. بی سروپا. غوغا. (یادداشت مؤلف ) : و عامه ٔ شهر و باطل پیشه ها سرها برهنه کردند و با یکدیگر حرب اندر گرفتند و جماعتی از سواران بباب العامه هر چهارپای که یافتند بر در سرای مقتدر پی کردند....
-
تطاول پیشه
لغتنامه دهخدا
تطاول پیشه . [ ت َ وُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) جابر و متعدی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تطاول شود.
-
تغافل پیشه
لغتنامه دهخدا
تغافل پیشه .[ ت َ ف ُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند : ای تغافل پیشه ، ناپروا ز ما دل بد مکن خاک پاافتادگان در شهربند دام تست .صائب (از آنندراج ).
-
خیانت پیشه
لغتنامه دهخدا
خیانت پیشه . [ ن َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) نمک بحرام . خائن . (ناظم الاطباء). دغلباز. ناراست . (از آنندراج ).
-
پیشه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pišekār پیشهور؛ پیشهگر.
-
پیشه گانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pišegāni پیشهگری؛ پیشهوری.
-
پیشه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pišegar پیشهکار؛ پیشهور.
-
پیشه ورز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] piševarz پیشهکار؛ پیشهور.
-
پیشه وری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) piševari پیشهور بودن.
-
خیانت پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] xiyānatpiše = خیانتکار