کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشه نهادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هم پیشه
لغتنامه دهخدا
هم پیشه . [ هََ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) هم کسب و هم هنر. (آنندراج ). همکار. حریف . (یادداشت مؤلف ) : بپرسیدش از دوستان کهن که باشند هم پیشه و هم سخن . فردوسی .پروردگار دینی ، آموزگار فضلی هم پیشه ٔ وفایی هم ریشه ٔ سخایی .فرخی .تو همشهری او را و هم پیش...
-
کرم پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] karampiše کریم؛ بخشنده؛ جوانمرد.
-
پیشه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ)(مص م .) کاری را به عنوان پیشه قرار دادن .
-
پیشه گانی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمص .) پیشه وری ، پیشه گری .
-
پیشه ور
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (ص مر.) دارای پیشه ، کسی که دارای کار و هنری است .
-
عاشق پیشه
فرهنگ فارسی معین
(ش . ش ) [ ع - فا ] (ص مر.) آن که پیشه اش عاشقی است .
-
جعل پیشه
لغتنامه دهخدا
جعل پیشه . [ ج ُ ع َ ش َ ] (ص مرکب ) دارای خوی و سرشت جعل . پست و فرومایه . تنگ نظر و کوتاه همت : خود عذرشان نهم که جعل پیشه اند پاک زان طالبان مشک و نسیم سمن نیند.خاقانی .
-
تبه پیشه
لغتنامه دهخدا
تبه پیشه . [ ت َ ب َ ه ْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) ج ، تبه پیشگان . تباهکار. تبه کار. که پیشه و کارش بر تباهی و فساد باشد. که پیشه اش تباه باشد. رجوع به تباهکار و تبه کار شود.
-
پیشه آتش
لغتنامه دهخدا
پیشه آتش . [ش َ / ش ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از کار شیطان بود. (انجمن آرا). کنایه از کارهای شیطانی باشد. (برهان ).
-
پیشه آموختن
لغتنامه دهخدا
پیشه آموختن . [ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) هنر آموختن . فرا گرفتن هنر. کسب هنر : گفت چه پیشه می آموزی ؟ گفت قرآن حفظ میکنم . (نوروزنامه ).
-
پیشه داشتن
لغتنامه دهخدا
پیشه داشتن . [ ش َ / ش ِ دا ت َ ] (مص مرکب ) ملازم شغل پاکار یا حرفتی بودن : اژدهائی پیشه دارد روز و شب با عاقلان باز با جهال پیشه اش گربگی و راسوی .ناصرخسرو.
-
پیشه ساختن
لغتنامه دهخدا
پیشه ساختن . [ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیشه کردن . پیشه گفتن . حرفت و شغل و صنعت خود قرار دادن .
-
پیشه کردن
لغتنامه دهخدا
پیشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... کاری را)؛ آن صنعت ورزیدن . حرفه ٔ خود ساختن . شغل خود قرار دادن . ملازم آن شدن . ورزیدن آن . پیوسته آن کار کردن . بدان مولع و حریص گشتن . پیشه گرفتن .پیشه ساختن . کار و عمل خویش قرار دادن : چو بشناخت آ...
-
پیشه گرفتن
لغتنامه دهخدا
پیشه گرفتن . [ ش َ / ش ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پیشه کردن . پیشه ساختن . حرفت و شغل خود قرار دادن . کار و عمل خویش ساختن : و گر بددلی پیشه گیرد جوان بماند منش پست و تیره روان . فردوسی .هر آنکس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ . فردوسی ...
-
پیشه گشتن
لغتنامه دهخدا
پیشه گشتن . [ ش َ / ش ِگ َ ت َ ] (مص مرکب ) شغل و عمل صنعت شدن : بر آن شیشه دلان از تر کتازی فلک را پیشه گشته شیشه بازی .نظامی . || عادت شدن : کسی را که خون ریختن پیشه گشت دل دشمن از وی پر اندیشه گشت .فردوسی .