کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشروی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشروی کردن
لغتنامه دهخدا
پیشروی کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز. || پیش رفتن . از آنجا که هست فراتر رفتن . || ترقی کردن . کمال یافتن .
-
پیشروی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
موکب
-
واژههای مشابه
-
axis of advance
محور پیشروی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مسیری که برای واپایش عملیات تعیین میشود و اغلب شامل یک یا چند جادۀ مشخص است
-
cadential progression
پیشروی فرودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] پیشروی آکوردها که به فرود منجر میشود
-
melodic progression
پیشروی لحنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] حرکت از یک نت به نت دیگر در مبانی هارمونی
-
brigade axis of advance
محور پیشروی تیپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مسیرهای تعیینشده در منطقۀ عمل تیپ که در آن یگانهای تابعۀ تیپ به سمت دشمن پیشروی میکنند
-
battalion axis of advance
محور پیشروی گردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مسیرهایی که در آن گروهان رزمی یا گروههای رزمی گروهانی به سمت دشمن پیشروی میکنند
-
division axis of advance
محور پیشروی لشکر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] مسیرهای مشخصشده در طرح عملیاتی لشکر که براساس آن تیپهای تابعۀ لشکر به سمت دشمن پیشروی میکنند
-
call progress tone
بوق پیشرَوی تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] بوق برگشتی از سامانههای سودهی برای اطلاع دادن از پیشروی تماس به تماسگیرنده
-
شاخاب ،شاخه یی ازآب که درخشکی پیشروی کرده است
واژهنامه آزاد
شاخه ای ازآب که درخشکی پیشروی کرده است
-
جستوجو در متن
-
marched
دیکشنری انگلیسی به فارسی
راه می رفت، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر، پیشرفت کردن
-
پیشرفت کردن
لغتنامه دهخدا
پیشرفت کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشروی کردن . جلو رفتن . || ترقی کردن . || میسر بودن .
-
lunges
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لونگ، جهش، پرتاب ناگهانی، خیز، حمله ناگهانی، پیشروی ناگهانی، سخمه، پرتاب کردن، جهش کردن، خیز زدن