کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیشرو
/pišro[w]/
معنی
۱. پیشوا؛ راهنما.
۲. کسی که جلو برود و دیگران از عقب او حرکت کنند؛ پیشرونده: ◻︎ همچنان میشدند در تکوتاب / پسرو آهسته، پیشرو بهشتاب (نظامی۴: ۶۷۰).
۳. (موسیقی) [قدیمی] نوعی تصنیف بدون شعر که حکم پیشدرآمد یا آواز ضربی را داشته است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرچمدار، پیشاهنگ، پیشتاز، پیشقدم، پیشگام، زعیم، طلیعه، مقدم
دیکشنری
cutting edge, forward, forward-looking, progressive, vanguard
-
جستوجوی دقیق
-
پیشرو
واژگان مترادف و متضاد
پرچمدار، پیشاهنگ، پیشتاز، پیشقدم، پیشگام، زعیم، طلیعه، مقدم
-
پیشرو
لغتنامه دهخدا
پیشرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیش رونده : ابا لشکر و جنگسازان نوطلایه به پیش اندرون پیشرو. فردوسی . || مقدم . سابق . (دهار). که نخست رفتن گیرد. که قبل از دیگران رود. پیشقدم . مقابل پس رو. کسی که پیشاپیش کسان رود خاصه پیشرو سپاهیان و آنرا مقدمه و مقد...
-
پیشرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pišro[w] ۱. پیشوا؛ راهنما.۲. کسی که جلو برود و دیگران از عقب او حرکت کنند؛ پیشرونده: ◻︎ همچنان میشدند در تکوتاب / پسرو آهسته، پیشرو بهشتاب (نظامی۴: ۶۷۰).۳. (موسیقی) [قدیمی] نوعی تصنیف بدون شعر که حکم پیشدرآمد یا آواز ضربی را داشته اس...
-
پیشرو
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , بادرة , رائد , رييس , شاحنة , مستقبلي , منادي
-
واژههای مشابه
-
preceding limb
لبۀ پیشرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] بخشی از لبۀ قرص جِرم سماوی در سمت حرکت آن در آسمان
-
lead aircraft
هواگَرد پیشرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] هواگَرد فرماندهی و رهبری تعدادی هواگَرد در حین پرواز
-
forward scenario
فرانامۀ پیشرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] فرانامهای که براساس آن رویدادی از مبدأیی در زمان گذشته یا حال یا آینده آغاز میشود و بهسوی هدفی در آیندۀ نقطۀ مبدأ حرکت میکند
-
deep trench, cross-sectional trench
گمانۀ پیشرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گود کاوش عمیق عمودی برای مشخص کردن روند نهشتهگذاری که در آن لایههای باستانی را تا رسیدن به سطح خاک بکر میکاوند
-
leading strand
رشتۀ پیشرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] رشتهای از دِنا که در فرایند همتاسازی بهطور پیوسته در′5 به ′3 ساخته میشود
-
leading wheelset
چرخ ـ محور پیشرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] چرخ ـ محوری که معمولاً در ابتدای قطار قرار میگیرد و نیروی محرکه ایجاد میکند
-
پیشرو و راهبر
فرهنگ گنجواژه
پیشاهنگ.
-
واژههای همآوا
-
پیش رو
لغتنامه دهخدا
پیش رو. [ ش ِ ] (ق مرکب ) مقابل پشت سر. مقابل غیاب و غیبت و قفا. امام . در حضور. خلاف پشت سر. برابر. بنزد. نزدیک . برابر چشم . قدام . پیش روی : بجنبید بر بارگی شاه نوز قلب سپه رفت تا پیش رو. فردوسی .ازین هر سه کهتر بود پیش رومهین باز پس ، در میان ماه...