کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیشباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیشباز
/pišbāz/
معنی
استقبال از مسافر یا مهمان.
〈 پیشباز آمدن: (مصدر لازم) رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی؛ استقبال کردن.
〈 پیشباز رفتن: (مصدر لازم) رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی؛ استقبال کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
استقبال، پیشواز، پذیره ≠ بدرقه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیشباز
واژگان مترادف و متضاد
استقبال، پیشواز، پذیره ≠ بدرقه
-
پیشباز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) استقبال ، پیشواز.
-
پیشباز
لغتنامه دهخدا
پیشباز. (اِ مرکب ) استقبال . پیشواز. پیش و برابر کسی رفتن قبل از آنکه او ورود کند خواه مسافر باشد یا میهمان . مسافتی رفتن بجانب مسافری یا مهمانی یا زائری پیش از درآمدن وی بشهر یا خانه . صاحب آنندراج گوید: این تسمیه برای آن است که چون کسی می شنود که د...
-
پیشباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišbāz استقبال از مسافر یا مهمان.〈 پیشباز آمدن: (مصدر لازم) رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی؛ استقبال کردن.〈 پیشباز رفتن: (مصدر لازم) رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی؛ استقبال کردن.
-
واژههای مشابه
-
پیشباز آمدن
لغتنامه دهخدا
پیشباز آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) استقبال کردن . تصدی . پذیره شدن : حکم بن العاص برادر عثمان بن العاص روی بشیراز نهاد و شهرک پیشباز آمد، از توج ، با سپاهی بسیار از عجم ، همه با سلاح تمام . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).شبستان همه پیشباز آمدندبدیدار او بزمس...
-
پیشباز شدن
لغتنامه دهخدا
پیشباز شدن .[ بازْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیشباز رفتن : فرود آمد از تخت و شد پیشبازبپرسیدش از رنج راه دراز. فردوسی .و مردم سیستان اندر حرب پیشباز او شدند. (تاریخ سیستان ).چو فغفور را دید شد پیشبازنشانداز بر تخت و بردش نماز. اسدی .چون بدر کوشک آمدند زلیخ...
-
پیشباز فرستادن
لغتنامه دهخدا
پیشباز فرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) به استقبال فرستادن . بمقابله ٔ کسی فرستادن : درفش و سپه دادش و پیل و سازفرستادش از بهر کین پیشباز. فردوسی .از بهر مجاملت مرا پیشباز رسول فرستاد تا نیمه ٔ بیابان . (تاریخ بیهقی ص 683).
-
جستوجو در متن
-
پیشواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) pišvāz = پیشباز
-
پیشواز
واژگان مترادف و متضاد
استقبال، پیشباز ≠ بدرقه
-
پیشواز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = پیشباز: استقبال .
-
استقبال
فرهنگ واژههای سره
پذیرفتاری، پیشباز، پذیره، پی شواز
-
پیش فراشدن
لغتنامه دهخدا
پیش فراشدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) استقبال . پیشباز رفتن . فراپیش شدن .
-
پیشواز کردن
لغتنامه دهخدا
پیشواز کردن . [ ش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشواز رفتن . پیشباز رفتن . پیشباز کردن . پذیره شدن .- امثال :سگ بخورد پیشواز گرگ میرود ؛ طعامی بس ثقیل و ناسازوار است .