کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیر و پیغمبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیر دالو
لغتنامه دهخدا
پیر دالو. [ رِ ] (ص مرکب ) سخت پیر. پیری سخت پیر. بسیار سالخورده . بس کهنسال .
-
پیر دوتا
لغتنامه دهخدا
پیر دوتا. [ رِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیری خمیده پشت . || کنایه از آسمان است . (آنندراج ).
-
پیر دومو
لغتنامه دهخدا
پیر دومو. [ رِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر دوموی .
-
پیر زر
لغتنامه دهخدا
پیر زر. [ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر کهن . (آنندراج ). پیر کهنسال .
-
پیر سالخورد
لغتنامه دهخدا
پیر سالخورد. [ رِ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیرسالخورده . پیر کهنسال . || کنایه از شراب کهنه . (انجمن آرا). شراب کهنه ٔ انگوری . (آنندراج ).
-
پیر سالخورده
لغتنامه دهخدا
پیر سالخورده . [ رِ خوَرْ /خُرْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر سالخورد. پیر کهنسال . معمر. قنسر. قنسری . لبح . قلعم . کهکم : تلبیح ؛ پیر سالخورده شدن . (منتهی الارب ). || پیر دهقان ، که شراب کهنه ٔ انگوری باشد. (برهان ).
-
پیر سراندیب
لغتنامه دهخدا
پیر سراندیب .[ رِ س َ اَ ] (اِخ ) کنایه از آدم صفی است . (برهان ).کنایه از آدم علیه السلام است چرا که از بهشت بر زمین سراندیب افتاده بود. (آنندراج ) (غیاث ) : آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش جان بازیافت پیر سراندیب در زمان .خاقانی .
-
پیر صحبت
لغتنامه دهخدا
پیر صحبت . [ رِ ص ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرشد. راهنما. دلیل . پیر طریقت : نخست موعظه ٔ پیر صحبت این حرفست که از مصاحب ناجنس احتراز کنید.حافظ.
-
پیر فلک
لغتنامه دهخدا
پیر فلک . [ رِ ف َ ل َ ] (اِخ ) کنایه از کوکب زحل است . (برهان ).
-
پیر قوزولو
لغتنامه دهخدا
پیر قوزولو. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر گوژپشت . سالخورده ٔ پشت دوتا.
-
پیر کار
لغتنامه دهخدا
پیر کار. [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استادکار. دانای کار : کدو خوش بنزدیک نرگس بکارسفارش چه حاجت تویی پیر کار.ظهوری (از آنندراج ).
-
پیر کفتار
لغتنامه دهخدا
پیر کفتار. [ رِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیری بد.
-
پیر کلا
لغتنامه دهخدا
پیر کلا. [ ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 125 بخش انگلیسی ).
-
پیر کهن
لغتنامه دهخدا
پیر کهن . [ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر کلان . پیر کلانسال .سالخورده . قنسر. قعوس . پیر کهنسال . (منتهی الارب ).
-
پیر میخانه
لغتنامه دهخدا
پیر میخانه . [ رِ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیر میکده : پیر میخانه همی خواند معمائی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن .حافظ.