کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیر هافهافو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیر دالو
لغتنامه دهخدا
پیر دالو. [ رِ ] (ص مرکب ) سخت پیر. پیری سخت پیر. بسیار سالخورده . بس کهنسال .
-
پیر دلیل
لغتنامه دهخدا
پیر دلیل . [ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) منصبی در حوزه ٔ شیخ و مریدان . یکی از مراتب درویشان . در اصطلاح صوفیان کسی را گویند که واسطه ٔ میان مرید و مرشد کامل است . (فرهنگ نظام ).
-
پیر دوتا
لغتنامه دهخدا
پیر دوتا. [ رِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیری خمیده پشت . || کنایه از آسمان است . (آنندراج ).
-
پیر دوکورتنی
لغتنامه دهخدا
پیر دوکورتنی . [ ی ِدُ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) امپراطور لاتینی قسطنطنیه . نواده ٔ لوئی لو گرو. متوفی در اسارت بسال 1218 م . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: وی نخست سمت کنتی اوکزره و نورس را داشت و در خلال جنگهای صلیبی به امپراطوری قسطنطنیه نایل گردید. از خویشا...
-
پیر دومو
لغتنامه دهخدا
پیر دومو. [ رِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر دوموی .
-
پیر دوموی
لغتنامه دهخدا
پیر دوموی . [ رِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که موی سر وی سپید و سیاه بود. || کنایه از دنیا باشد به اعتبار شب و روز. (برهان ). استعاره است برای دنیا که به اعتبار شب و روز تشبیه به پیری شده است که موهای سفید وسیاه دارد. (فرهنگ نظام ). زمانه که ابلق ن...
-
پیر دهقان
لغتنامه دهخدا
پیر دهقان . [ دِ ] (اِ مرکب ) دهقان پیر. دهقان سالخورده . || کدخدا و بزرگ ده . || شراب انگوری کهنه . شراب کهنه ٔ انگوری . (برهان ). می انگوری . (شرفنامه ). پیر سالخورده . (برهان ) : آن جام رخشان دردهید آزاده را جان دردهیدوآن پیر دهقان دردهید از شاخ ب...
-
پیر دیر
لغتنامه دهخدا
پیر دیر. [ رِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رهبان : مغان را خبر کرد و پیران دیرندیدم در آن انجمن روی خیر. سعدی .|| قائد. پیشوا.امام . || سخت آزموده در امری سخت با آگاهی در کاری : فلان پیر دیر است ؛ از رموز کارها بس آگاهست .
-
پیر زر
لغتنامه دهخدا
پیر زر. [ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر کهن . (آنندراج ). پیر کهنسال .
-
پیر ژانه
لغتنامه دهخدا
پیر ژانه . [ ی ِ ن ِ ] (اِخ ) روانشناس و حکیم نامی فرانسوی معاصر. استاد دانشگاه پاریس و کلژ دو فرانس . (روانشناسی تربیتی سیاسی ص 466).
-
پیر سالخورد
لغتنامه دهخدا
پیر سالخورد. [ رِ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیرسالخورده . پیر کهنسال . || کنایه از شراب کهنه . (انجمن آرا). شراب کهنه ٔ انگوری . (آنندراج ).
-
پیر سالخورده
لغتنامه دهخدا
پیر سالخورده . [ رِ خوَرْ /خُرْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر سالخورد. پیر کهنسال . معمر. قنسر. قنسری . لبح . قلعم . کهکم : تلبیح ؛ پیر سالخورده شدن . (منتهی الارب ). || پیر دهقان ، که شراب کهنه ٔ انگوری باشد. (برهان ).
-
پیر سراندیب
لغتنامه دهخدا
پیر سراندیب .[ رِ س َ اَ ] (اِخ ) کنایه از آدم صفی است . (برهان ).کنایه از آدم علیه السلام است چرا که از بهشت بر زمین سراندیب افتاده بود. (آنندراج ) (غیاث ) : آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش جان بازیافت پیر سراندیب در زمان .خاقانی .
-
پیر سیصدساله
لغتنامه دهخدا
پیر سیصدساله . [ رِ ص َ ل َ ] (اِخ ) نام پیری مشهور. مدفن و مزار وی به شهر هرات بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 343). و رجوع به رجال حبیب السیر ص 186 و مجالس النفائس ص 39، 116، 212 شود.
-
پیر شالیار
لغتنامه دهخدا
پیر شالیار. [رِ ] (اِخ ) پیر شهریار بزبان کردی . رجوع به پیر شهریار شود. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 120).