کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیر مرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیر مرد
دیکشنری فارسی به عربی
شيخوخي
-
واژههای مشابه
-
پیَّر
لهجه و گویش گنابادی
piyar در گویش گنابادی یعنی پدر ، بابا
-
گز پیر
لغتنامه دهخدا
گز پیر. [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندر عباس ، واق-ع در 120000گزی جنوب میناب و 3000گزی باختر راه مالرو جاسک به میناب . هوای آن گ-رم و دارای 45ت-ن سکنه است . (از فرهنگ جغرافی-ائی ای-ران ج 8).
-
کلاته پیر
لغتنامه دهخدا
کلاته پیر.[ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کنده پیر
لغتنامه دهخدا
کنده پیر. [ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) زن پیر و پیره زال . (ناظم الاطباء). رجوع به گنده پیر و المعرب جوالیقی ص 272 شود.
-
نخل پیر
لغتنامه دهخدا
نخل پیر. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
هفت پیر
لغتنامه دهخدا
هفت پیر. [ هََ ] (اِخ ) اشاره به هفت استاد قرای قرآن است که نافعمدنی ، ابن کثیر مکی ، ابوعمر بصری ، ابن عامر شامی ، عاصم کوفی و حمزه ٔ کوفی و کسائی کوفی باشند. (برهان ).
-
هفت پیر
لغتنامه دهخدا
هفت پیر. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
هندوی پیر
لغتنامه دهخدا
هندوی پیر. [هَِ ی ِ پی ] (اِخ ) هندوی باریک بین . زحل . (برهان ).
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gandepir پیر فرتوت؛ سالخورده؛ کمپیر.
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ یا دِ) (ص مر.) پیر، سالخورده و فرتوت .
-
پیر خسیس
لغتنامه دهخدا
پیرخسیس . [ رِ خ َ ] (اِخ ) کنایه از کوکب زحل . (آنندراج ). || کنایه از شیطان . (آنندراج ).
-
پیر ارمیت
لغتنامه دهخدا
پیر ارمیت . [ ی ِ اِ ] (اِخ ) (یعنی پیر منزوی ) نام راهبی موجد و مشوق جنگهای صلیبی ، جنگهایی که خانمانهای بی حد و حصری را بسوخت ، این متعصب نادان در حدود 1050 م . در آمیان متولد شد ابتدا بسپاهیگری و بعد براهبی مشغول گردید؛ و بسال 1093 هنگام بازگشت از...
-
پیر اسملو
لغتنامه دهخدا
پیر اسملو. [ اِ م ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر. واقع در 17 هزارگزی شمال هوراند و 30/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ، دارای 25 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و ...