کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیر درآوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیر کهن
لغتنامه دهخدا
پیر کهن . [ رِ ک ُ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر کلان . پیر کلانسال .سالخورده . قنسر. قعوس . پیر کهنسال . (منتهی الارب ).
-
پیر گردانیدن
لغتنامه دهخدا
پیر گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پیر کردن . اِکماء. قنسرة. اشابة. سفال . سفول . اکویداد. (منتهی الارب ) : گَرد رنج و غم که بر مردم رسدزودتر می پیر گردد مرد شاب .ناصرخسرو.
-
پیر گشتن
لغتنامه دهخدا
پیر گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )پیر گردیدن . کهنسال شدن . سالخورده شدن : تو روی دختر دلبند طبع من بگشای که پیر گشت و ندادم بشوهر عنّین .سعدی .
-
پیر گشنسب
لغتنامه دهخدا
پیر گشنسب . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) برادرزاده ٔ شاپور دوم . وی بدین عیسوی درآمد و نام مارسابها گرفت و بدین سبب وی را شکنجه کردند و بهلاکت رسانیدند. (ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 336).
-
پیر مجرد
لغتنامه دهخدا
پیر مجرد. [ رِ م ُ ج َرْ رَ ] (اِخ ) خواجه ابوالولید احمد. || (مزار...)؛ موضعی بظاهر شهرات . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 639 و ج 4 ص 580 و 581).
-
پیر مرزبان
لغتنامه دهخدا
پیر مرزبان . [ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان . واقع در 30هزارگزی جنوب قیدار سر راه عمومی زنجان - همدان . کوهستانی ، سردسیر. دارای 499 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و بنشن و قلمستان . شغل اهالی زراعت . صنایع...
-
پیر مغان
لغتنامه دهخدا
پیر مغان . [ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بزرگ مغان یعنی پیشوایان دین زرتشتی . پیشوای مجوسیان . || مالک و رهبان دیر. || ریش سفید میکده . پیر می فروش : ای پیر مغان دل شما مرغان آمد شد ما دگر نرنجاند. خاقانی .می که پیر مغان ز دست نهادجز بپور مغان ...
-
پیر میخانه
لغتنامه دهخدا
پیر میخانه . [ رِ م َ / م ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیر میکده : پیر میخانه همی خواند معمائی دوش از خط جام که فرجام چه خواهد بودن .حافظ.
-
پیر میکائیل
لغتنامه دهخدا
پیر میکائیل . (اِخ ) دهی از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. واقع در 60هزارگزی باختر کوهدشت و 69هزارگزی باختر راه فرعی خرم آباد به کوهدشت . دامنه ، گرمسیر، مالاریائی . دارای 90 تن سکنه . آب آن از چشمه ها، محصول آنجا غلات و تریاک و لبنیات . شغ...
-
پیر میکده
لغتنامه دهخدا
پیر میکده . [ رِ م َ / م ِ ک َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیر میخانه . پیر می فروش : ما باده زیر خرقه نه امروز میخوریم صد بار پیر میکده این ماجرا شنید. حافظ.به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن .حافظ.
-
پیر هافهافو
لغتنامه دهخدا
پیر هافهافو. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کهنسالی دندانها از پیری ریخته . سخت پیر.
-
پیر هری
لغتنامه دهخدا
پیر هری . [ رِ هََ ] (اِخ ) پیر هرات . پیر هروی . (غزالی نامه ص 100). لقب خواجه عبداﷲ انصاری : و از مزار اکابر اولیاء و علماء تربت شیخ عبداﷲ انصاری معروف به پیرهری و ... است (در هرات ). (نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ 3 ص 152). رجوع به عبداﷲ انصاری شود.
-
پیر یادگار
لغتنامه دهخدا
پیر یادگار. [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چایپاره ٔ بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی . واقع در 20هزارگزی شمال خاوری قره ضیاءالدین و 3 هزارگزی جنوب راه تاج خاتون به گجلر. کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی .دارای 125 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات .شغ...
-
ده پیر
لغتنامه دهخدا
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوند نور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. واقع در 34هزارگزی شمال خاوری شاه آباد. سکنه ٔ آن 135 تن . آب از نهر کاشنبه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ده پیر
لغتنامه دهخدا
ده پیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززو ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 60هزارگزی جنوب باختری الیگودرز، دارای 199 تن سکنه است . آب آن از چشمه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).