کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیری سلطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیری سلطان
لغتنامه دهخدا
پیری سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) داروغه ٔ ولایت فوشنج بعهد شاه اسماعیل صفوی . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 537 و 579).
-
واژههای مشابه
-
گرد پیری
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ) (ص مر.) (عا.) کنایه از: سفید شدن مو.
-
پیری اشغانی
لغتنامه دهخدا
پیری اشغانی . [ ری ِ اَ ] (اِخ ) پیر جودرز بزرگ است ، از طبقه ٔ سوم ملوک فرس ، یعنی اشکانیان بر طبق روایات قدیم . مدت پادشاهی وی بیست سال و او هفدهم است از ملوک این سلسله . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 16 و 55 و 56).
-
پیری افندی
لغتنامه دهخدا
پیری افندی . [ اَ ف َ ] (اِخ ) محمد. از متأخران شعرای عثمانی و از اهالی استانبول است و بطریق علمی منسوب . وی بمولویت دیاربکر، بغداد، قدس و اسکدار نایل گشته و در 1151 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
پیری کردن
لغتنامه دهخدا
پیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) براه پیران و سالخوردگان رفتن . چون پیران و کهنسالان رفتار کردن . پیری نمودن : وای زآن طفلان که پیری میکنندلنگ مورانند و میری میکنند.مولوی .
-
پیری نمودن
لغتنامه دهخدا
پیری نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تشیّخ . (تاج المصادر بیهقی ). پیری کردن .
-
پیری بیک
لغتنامه دهخدا
پیری بیک . [ ب َ ] (اِخ ) برادر میرشیخ نورالدین از معاصران امیرتیمور گورکان : امیرتیمور گورکان در اُترار به سرای وی فرود آمده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 532).
-
پیری بیگ
لغتنامه دهخدا
پیری بیگ .[ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری رزن و 3هزارگزی جنوب خاور قروه . جلگه ، سردسیر، مالاریائی . دارای 169 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و حبوبات و صیفی . شغل اهالی زراعت . صنای...
-
پیری گوری
لغتنامه دهخدا
پیری گوری . (اِخ ) دهی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر. واقع در 28/5 هزارگزی شمال کلیبر و 28/5 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل ، دارای 81 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی گلیم ...
-
دره پیری
لغتنامه دهخدا
دره پیری . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربندبالا بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 33هزارگزی جنوب باختری آستانه و 4هزارگزی راه قدیم اراک به بروجرد، با 456 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
برف پیری
لهجه و گویش تهرانی
سپیدی مو
-
سرِ پیری
لهجه و گویش تهرانی
پیرانه سر،در هنگام پیری
-
عشق پیری
لهجه و گویش تهرانی
عشق فرد مسن
-
عصای پیری
لهجه و گویش تهرانی
کنایه فرزند خوب