کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیریت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیریت
/pirit/
معنی
نوعی کانی زرد رنگ با ترکیب سولفید اهن متبلور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pyrite] (زمینشناسی) pirit نوعی کانی زرد رنگ با ترکیب سولفید اهن متبلور.
-
واژههای مشابه
-
pyritohedron
پیریتوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دیسۀ بلوری دارای دوازده وجه پنجگوش نامنظم متـ . دو ششوجهی dihexahedron
-
جستوجو در متن
-
dihexahedron
دو ششوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← پیریتوجهی
-
pyrites
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیریت، سنگ چخماق
-
fool's gold
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طلای احمق، پیریت، سولفور اهن
-
pyrite
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیریت، سنگ اتش زنه، سولفید اهن
-
مرقشیشا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از آرامی] [قدیمی] marqašišā پیریت سفید که در قدیم به عنوان دارو در معالجۀ درد چشم کاربرد داشته است؛ سولفور طبیعی آهن.
-
gas phase corrosion
خوردگی فاز گازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] نوعی خوردگی موضعی که غالباً در نتیجۀ واکنش احیایی مستقیم در نیروگاههای سوخت فسیلی که در معرض گازهای محیطی حاوی گوگرد یا رسوبات حاوی پیریتهای آهنی هستند، رخ میدهد متـ . خوردگی جوّکاهشی reducing-atmosphere corrosion
-
آقاعلی
لغتنامه دهخدا
آقاعلی . [ ع َ ] (اِخ ) (معدن ...) بجنوب ارس و مغرب کانتال ، نام معدن آهنی است ممزوج با پیریت و مس کلوخه . و در برابر آن به دره ٔ آهکی دامنه ٔ کوهستانی کانتال معدن دیگری از آهن هست نیز بدین نام .
-
پرواز کردن
لغتنامه دهخدا
پرواز کردن . [ پ َرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پریدن . طیران : بهوا درنگر که لشکر برف چون کنند اندرو همی پروازراست همچون کبوتران سفیدراه گم کردگان ز هیبت باز. آغاجی .برآمد ابر پیریت از بناگوش مکن پرواز گرد رود و بگماز. کسائی .صواب آن است که در اوج هوا پروا...
-
مرقشیشا
لغتنامه دهخدا
مرقشیشا. [ م َق َ ] (اِ) اصل کلمه آرامی است و آن کیفا مقشیثا باشد یعنی سنگ سخت . (یادداشت مرحوم دهخدا). جوهری باشد که در داروهای چشم بکار برند و آن را اقسام باشد: ذهبی و فضی و نحاسی و حدیدی و شبهی ، و بهترین آن ذهبی است و آن را به عربی حجرالنور خوانن...
-
غره گشتن
لغتنامه دهخدا
غره گشتن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فریفته شدن . گول خوردن . مغرور شدن . غره گردیدن . غره شدن . غره بودن . رجوع به غره شود : به زرق تو این بار غره نگردم گر انجیل و تورات پیشم بخوانی . منوچهری .تا غره گشته ای به سخنهایی کاینها خبر ...
-
ابیاری
لغتنامه دهخدا
ابیاری . [ اَب ْ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ابیار. || دیبائی مُخطَّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است : از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی سرخط همی ستانم و تکرار میکنم . نظام قاری .نرمدست و قطنی و خاراو حبربرد و ابیاری و مخف...