کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیروز گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیروز گردیدن
لغتنامه دهخدا
پیروز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) ظفر یافتن . پیروز شدن . غالب آمدن . دست یافتن . چیرگی یافتن . فاتح آمدن . پیروز گشتن : چو پیروز گردی زتن خون مریزچو شد دشمن بدکنش در گریز.فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
پیروز آمدن
لغتنامه دهخدا
پیروز آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) مظفرشدن . فاتح گشتن . فیروزی یافتن : بهر مهم که او را (شاپور را) پیش آمدی بتن خویش روی بکفایت آن نهادی تا لاجرم پیروز آمدی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 72). خردمند چون بکوشد... اگر پیروز آید نام گیرد. (کلیله و...
-
پیروز کردن
لغتنامه دهخدا
پیروز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِفازه . (زوزنی ). مظفر ساختن . فیروزی دادن . غالب گردانیدن . فاتح ساختن : مرا گر جهاندار پیروز کردشب تیره بر بخت من روز کرد. فردوسی .شبان سیه تیره مان روز کردکه مان بر همه کام پیروز کرد. فردوسی .مرا گر جهاندار پیرو...
-
پیروز مشرقی
لغتنامه دهخدا
پیروز مشرقی . [ زِ م َ رِ ] (اِخ ) نام شاعری ایرانی بعهد باستان . در لغت نامه ٔ اسدی قطعه ٔ ذیل از او برای کلمه ٔ شایورد،بمعنی هاله و طوق و خرمن ماه شاهد است : بخط و آن دُر دندانش بنگرکه همواره مرا دارند در تاب یکی همچون پرن بر اوج خورشیدیکی چون شایو...
-
رام پیروز
لغتنامه دهخدا
رام پیروز. (اِخ ) نام شهری بناکرده ٔ فیروز پسر یزدگرد پادشاه ساسانی در سرزمین هند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 71).
-
طالع پیروز
لغتنامه دهخدا
طالع پیروز. [ ل ِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ) رجوع به طالع فیروز شود.
-
اشتاد پیروز
لغتنامه دهخدا
اشتاد پیروز. [ اَ دِ ] (اِخ ) نام پسر فیروز که یکی از نجبای ایران بود و در جنگ خسرو پرویز با بهرام چوبینه ، سالاری از سپاهیان وی بشمار میرفت : فرخزاد و چون خسرو سرفرازچو اشتاد پیروز دشمن گداز. (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2781).و رجوع به «ولف » شود.
-
بادان پیروز
لغتنامه دهخدا
بادان پیروز. (اِخ ) باذان پیروز. بادان فیروز. نام شهر اردبیل است و چون فیروز آن شهر را بنا کرد باین نام موسوم ساخت چه بادان بمعنی آبادان است . (برهان ). نام اردبیل شهر مشهور آذربایجان که فیروز یکی از پادشاهان باستانی ایران بنا کرده است . (معجم البلدا...
-
پیروز شد
دیکشنری فارسی به عربی
أحرَزَ الإنْتصارَ ، إَحْرَزَ قَصَبَ السَّبْق
-
پیروز شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: baranda bebiyan طاری: baranda beboy(mun) طامه ای: baranda boboɂan طرقی: baranda beboymun کشه ای: baranda beboymun نطنزی: barande baboyan
-
پیروز شدن
دیکشنری فارسی به عربی
فوز
-
شاه رام پیروز
لغتنامه دهخدا
شاه رام پیروز. (اِخ ) (شهر...) نام شهری است که کسری پس از آنکه قوم موسوم به چول را سرکوب کرد و فقط هشتاد نفر که از بهترین مردان جنگی آن قوم بودند باقی گذاشت ، آنان را بشهر شاه رام پیروز انتقال داد. (ایران در زمان ساسانیان ص 392).
-
پیروز شدن بر
دیکشنری فارسی به عربی
تغلب عليه
-
پیروز شد بر
دیکشنری فارسی به عربی
استحوذ علي ، استظهر علي