کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیروزه رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیروزه گرد
لغتنامه دهخدا
پیروزه گرد. [ زَ گ ِ ] (اِخ ) نام شهری بناکرده ٔ پرویز پادشاه ایران ، اکنون به بروگرد معروف است . (انجمن آرای ناصری ).
-
پیروزه گنبد
لغتنامه دهخدا
پیروزه گنبد. [ زَ / زِ گُم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) گنبد پیروزه ای . گنبد از فیروزه . || کنایه از فلک و آسمان : کوس وحدت زن در این پیروزه گنبد کاندرواز نوای کوس وحدت بر، نوائی برنخاست .خاقانی .
-
پیروزه مغفر
لغتنامه دهخدا
پیروزه مغفر. [ زَ / زِ م ِ ف َ ](اِ مرکب ) کنایه از فلک و آسمان باشد. (آنندراج ).
-
پیروزه وار
لغتنامه دهخدا
پیروزه وار. [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) مانند پیروزه . چون فیروزه . پیروزه گون : پیروزه وار یک دم بر یک صفت نپائی تا چند خس پذیری آخر نه کهربائی .خاقانی .
-
حصن پیروزه
لغتنامه دهخدا
حصن پیروزه . [ ح ِ ن ِ زَ ] (اِخ ) حصار پیروزه . (انجمن آرای ناصری ). حصن فیروزه .
-
طاق پیروزه
لغتنامه دهخدا
طاق پیروزه . [ ق ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از آسمان : از آنگه که بردم به اندیشه راه در این طاق پیروزه کردم نگاه .نظامی .
-
پیروزه تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] piruzetašt = پیروزهگنبد
-
پیروزه چادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. سنسکریت] [قدیمی، مجاز] piruzečādor ۱. خیمۀ پیروزهرنگ.۲. [مجاز] آسمان.
-
پیروزه سلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] piruzesalab دارای جوشن یا جامۀ پیروزهرنگ.
-
پیروزه گنبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] piruzegombad ۱. گنبد فیروزهرنگ.۲. [مجاز] آسمان؛ پیروزهگونگنبد؛ پیروزهتشت.
-
پیروزه وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] piruzevār مانند پیروزه.
-
پیروزه وطا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] [قدیمی] piruzeve(a)tā فرش پیروزهرنگ.
-
گنبد پیروزه پیکر
لغتنامه دهخدا
گنبد پیروزه پیکر. [ گُم ْ ب َ دِ زَ / زِ پ َ / پ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : که کرد این گنبد پیروزه پیکرچنین بی روزن و بی بام و بی در.ناصرخسرو.
-
گنبد پیروزه گون
لغتنامه دهخدا
گنبد پیروزه گون . [ گُم ْ ب َ دِ زَ / زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ز پیروزه گون گنبد انده مدارکه پیروز باشد سرانجام کار.نظامی .
-
هفت پیروزه کاخ
لغتنامه دهخدا
هفت پیروزه کاخ . [ هََ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . هفت خراس : به آنی بر این هفت پیروزه کاخ کنی پرده ٔ تنگ هستی فراخ .نظامی .