کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرهن دریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیرهن دریدن
لغتنامه دهخدا
پیرهن دریدن . [ رَ / پیرْ هََ دَ دَ ] (مص مرکب ) پیرهن قبا کردن . پاره کردن جامه . چاک کردن قمیص : پیرهنی گر بدرد زاشتیاق دامن عفوش بگنه برمپوش . سعدی .چکنم دست ندارم بگریبان اجل تا بتن در ز غمت پیرهن جان بدرم . سعدی .پیرهن می بدرم دمبدم از غایت شوق ...
-
واژههای مشابه
-
گل پیرهن
لغتنامه دهخدا
گل پیرهن . [ گ ُرْ / رَ هََ ] (ص مرکب ) آنکه خود را از گل زینت داده و آرایش کرده باشد. (ناظم الاطباء). آنکه پیراهن وی از لطافت و نازکی گل را ماند. || در بیت زیر مجازاً نازک اندام . لطیف تن . نرم بدن : بال مرصع بسوخت مرغ ملمعبدن اشک زلیخا بریخت یوسف گ...
-
پیرهن چاک
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) کنایه از: عاشق بی پروا.
-
پیرهن چاک
لغتنامه دهخدا
پیرهن چاک . [ رَ / پیرْ هََ ] (ص مرکب ) که پیراهن وی دریده باشد. || جامه بتن دریده از مستی . مست ِ دریده پیراهن : زلف آشفته و خوی کرده وخندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی دردست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیمشب مست ببالین من آمد بنشست ....
-
پیرهن دوز
لغتنامه دهخدا
پیرهن دوز. [ رَ / پیرْ هََ ] (نف مرکب ) آنکه پیراهن دوزد.
-
پیرهن دوزی
لغتنامه دهخدا
پیرهن دوزی . [ رَ / پیرْ هََ ] (حامص مرکب ) عمل پیرهن دوز. || (اِ مرکب ) جای دوختن پیراهن . دکه ٔ پیراهن دوز.
-
شمعی پیرهن
لغتنامه دهخدا
شمعی پیرهن . [ ش َ رَ هََ ] (اِ مرکب ) قسمی از شمد زردرنگ . (ناظم الاطباء).
-
کاغذین پیرهن
لغتنامه دهخدا
کاغذین پیرهن . [ غ َ هََ ] (اِ مرکب ) کاغذین جامه . (آنندراج ). پیرهنی که از کاغذ ساخته باشد : ز خوبان داد میخواهم فغانی مهربانی کوکه سازد کاغذین پیراهن از طومار افسون هم . بابافغانی (از آنندراج ).تا که دست قدر از دست تو بربود کمرکاغذین پیرهن از دست ...
-
پیرهن زیر
لهجه و گویش تهرانی
زیر پیراهن
-
پیرهن عثمون
لهجه و گویش تهرانی
بهانه ،دستاویز
-
گرگ در پیرهن داشتن
لغتنامه دهخدا
گرگ در پیرهن داشتن . [ گ ُ دَ هََ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از صحبت با ناجنس داشتن . (آنندراج ) : ناسازگاریی هست در خوی گلعذاران کو یوسفی که گرگی در پیرهن ندارد.صائب (از آنندراج ) (بهار عجم ).
-
هزار پیرهن گوشت گرفتن
لغتنامه دهخدا
هزار پیرهن گوشت گرفتن . [ هََ / هَِ هََ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایت از بسیار فربه شدن و بالیدن . (آنندراج ).
-
یک تا پیرهن
لهجه و گویش تهرانی
فقیر
-
یل و پیرهن
فرهنگ گنجواژه
جامه