کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیرهان
لغتنامه دهخدا
پیرهان . (اِ) پیرهن . پیراهان . پیراهن . رجوع به پیرهن و پیراهن شود : دریغ غربچگانی که چون غلام شدند (؟)مزین از کله و پیرهان و دستارم .سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
غربچه
لغتنامه دهخدا
غربچه . [ غ َ ب َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دشنامی است : دریغ غربچگانی که چون غلام شدندمزین از کله و پیرهان و دستارم .سوزنی .
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت . مندیل و روپاک . (برهان ). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته . (ناظم الاطباء). بتوزه . بدرزه . دزک . دستا. دست خوش . شسته . شوب . فَدام . (منتهی الارب ). فلرز. فلرزنگ . فلغز. گرنک . لارزه . مندیل . ...