کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرایه بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیرایه بند
/pirāyeband/
معنی
۱. آنکه پیرایه بندد.
۲. پیرایشگر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیرایه بند
لغتنامه دهخدا
پیرایه بند. [ را ی َ / ی ِ ب َ] (نف مرکب ) که پیرایه بندد. پیرایشگر : سیل در اقلیم ما پیرایه بند خانه است رخنه مانند قفس آرایش کاشانه است .کلیم (از آنندراج ).
-
پیرایه بند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pirāyeband ۱. آنکه پیرایه بندد.۲. پیرایشگر.
-
واژههای مشابه
-
fioritura (it.)
پیرایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گذر تزیینی در بداههنوازی یا آهنگسازی
-
پیرایه کردن
لغتنامه دهخدا
پیرایه کردن . [ را ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزیور آراستن . بزیب و زیور کردن . تحلی . (دهار) : تو خود بکمال و لطف آراسته ای پیرایه مکن عرق مزن عود مسوز.سعدی .
-
پیرایه پوش
لغتنامه دهخدا
پیرایه پوش . [ را ی َ / ی ِ] (نف مرکب ) که پیرایه پوشد. که پیرایه بر خود راست کند. که خود را در پیرایه و زیور گیرد : که گر راز این گوش پیرایه پوش بگوش آورم ناورد کس بگوش . نظامی .نکورو که زیور نبندد بدوش بسی بهتر از زشت پیرایه پوش . امیرخسرو (آنندراج...
-
پیرایه دان
لغتنامه دهخدا
پیرایه دان . [ را ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) درج و آن ظرفی است که زنان اسباب و جواهر در آن نهند (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). طبله ٔ زنان که پیرایه و جواهر در آن نهند. (از منتهی الارب ).
-
پیرایه ده
لغتنامه دهخدا
پیرایه ده . [ را ی َ / ی ِ دِه ْ ] (نف مرکب ) که پیرایه دهد. که در زیور گیرد. که متحلی سازد : روشن کن آسمان به انجم پیرایه ده زمین بمردم .نظامی .
-
پیرایه سنج
لغتنامه دهخدا
پیرایه سنج . [ را ی َ / ی ِ س َ ] (نف مرکب ) که پیرایه سنجد. که زیور و زیب سنجد : بآیین آن مهد پیرایه سنج فرستاد چندین شتر بار گنج . نظامی .جهاندار کان دید بگشاد گنج بخروارها گشت پیرایه سنج . نظامی .جوانمردی باغ پیرایه سنج شود مفلس از کیمیایی گنج .نظ...
-
پیرایه گر
لغتنامه دهخدا
پیرایه گر. [ را ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) پیراینده . آنکه بپیراید. آنکه پیرایه کند : پیرایه گر پرندپوشان سرمایه ده شکرفروشان . نظامی .متحلی . پیرایه کننده .
-
پیرایه پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pirayepuš آنکه پیرایه پوشد؛ آنکه خود را با پیرایه و زیور بیاراید: ◻︎ که گر راز این گوش پیرایهپوش / به گوش آورم کآورد کس به گوش (نظامی۶: ۱۰۳۹).
-
پیرایه سنج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pirayesanj کسی که زیب و زیور را بسنجد؛ آنکه پیرایه میسنجد.
-
پیرایه گر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیراینده› [قدیمی] pirāyegar پیرایهکننده؛ پیرایهساز.
-
poor theatre
نمایش بیپیرایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] شکلی از نمایش مدرن که از تمامی عناصر غیرضروری صحنه، اعم از نور و آرایه و لباس و مانند آن، فاصله میگیرد و صرفاً بر کار بازیگر و حقیقت رابطۀ زندۀ تماشاگر استوار است متـ . نمایش بیچیز
-
زیور و پیرایه
دیکشنری فارسی به عربی
زينة