کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیراهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیراهان
/pirāhān/
معنی
= پیراهن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیراهان
لغتنامه دهخدا
پیراهان . (اِ) پیراهن . پیرهن . پیرهند. کرته . قمیص : این نفس جان دامنم برتافته ست بوی پیراهان یوسف یافته ست . مولوی .برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی . مولوی .رجوع به پیراهن شود.
-
پیراهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pirāhān = پیراهن
-
جستوجو در متن
-
پیرهان
لغتنامه دهخدا
پیرهان . (اِ) پیرهن . پیراهان . پیراهن . رجوع به پیرهن و پیراهن شود : دریغ غربچگانی که چون غلام شدند (؟)مزین از کله و پیرهان و دستارم .سوزنی .
-
پیرهند
لغتنامه دهخدا
پیرهند. [ رَ هََ ] (اِ) پیرهن . (آنندراج ). پیراهن . پیراهان . پیراهن را گویند که به عربی قمیص خوانند. (برهان ). رجوع به پیراهن شود : من ترا پیرهندم و زیباست کهن من کلیچه مانده ٔ من .سوزنی (از جهانگیری ).
-
پیراهن
لغتنامه دهخدا
پیراهن . [ هََ ] (اِ) پیراهان . پیرهن . پیرهند. جامه ٔ نیم تنه ای که زیر لباس بر بدن پوشند. قمیص . (منتهی الارب ). کرته . سربال . (دهار). جبه . سربلة. جلباب . (منتهی الارب ) : همی تنگ شد دوکدان بر تنش چو مشک سیه گشت پیراهنش . فردوسی .خنک در جهان مرد ...
-
برتافتن
لغتنامه دهخدا
برتافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پیچیدن و برگردانیدن . (ناظم الاطباء). برگرداندن .تاکردن . کج کردن . پیچاندن . خماندن . خمانیدن . بسوی دیگر کژ کردن . (یادداشت مؤلف ). برگردانیدن چنانکه دم کارد یا چنگال یا نوک میخ و امثال آن را. قسمتی از چیزی متصل را...
-
یافتن
لغتنامه دهخدا
یافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن ....