کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) از ایلات اطراف ساوجبلاغ مکری آذربایجان و مرکب از سیصد خانوار، زبان آنان کردی و شغلشان زراعت است . ایل پیران در لاهیجان کهنه و در ساوجبلاغ آذربایجان مسکن دارند و مرکز پسوه آنان است و بعضی در سلدوز و اشنوساکن میباشند که قریب صد ده است . ...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) پهلوانی مشهور از توران و سرلشکر افراسیاب فرزند ویسه . (برهان ) (جهانگیری ). نام سپه سالار افراسیاب . صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از قهرمانان افراسیاب پادشاه مشهور توران است . در جنگهائی که بر اثرقتل سیاوش میان ایران و توران بوقوع ...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پاریز. بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در 105 هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سر راه مالرو گوداحمر به خانه سرخ . دارای 8 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل واقع در 10 هزارگزی باختر بنجار و 3 هزارگزی راه فرعی ادیمی به زابل . جلگه ، گرم ، معتدل . دارای 1093 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آنجا غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی ...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) دهی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد واقع در6 هزارگزی باختر لردگان و یک هزارگزی کنار راه عمومی لردگان بپل کره . کوهستانی ، معتدل . دارای 183 تن سکنه . آب آن از چشمه و دریاچه ٔ لردگان . محصول آنجا غلات و ارزن و تنباکو و بادام و...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (اِخ ) دهی از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین . واقع در ده هزارگزی شمال خاوری سرپل ذهاب . کنار راه عمومی ریژاب و کوهستانی ، گرمسیر، مالاریائی . آب آن از رودخانه ٔ الوند.محصول آنجا غلات و میوه جات و صیفی و لبنیات . شغل اهالی زراعت ...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران . (ص ، اِ) ج ِ پیر. شیب . شیوخ . وجول . (منتهی الارب ): پیران جهاندیده و گرم و سرد روزگار چشیده از سر شفقت و سوز گویند. (تاریخ بیهقی ص 386). پیران پیرایه ٔ ملکند. (تاریخ بیهقی ).با چنین پیران لابل که جوانان چنین ... ابوحنیفه ٔ اسکافی .ملک کیخسر...
-
پیران
لغتنامه دهخدا
پیران .(اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. این دهستان در قسمت جنوب باختری بخش واقع و از شمال بدهستان لاهیجان ، از جنوب بدهستان منکور،از خاور بدهستان لاهیجان و از باختر بمرز ایران و عراق محدود میباشد. موقعیت طبیعی دهستان : ...
-
واژههای مشابه
-
پیران ویسه
لغتنامه دهخدا
پیران ویسه . [ ن ِ س َ ] (اِخ ) پیران . سردار افراسیاب تورانی . رجوع به پیران شود.
-
پیران سال
لغتنامه دهخدا
پیران سال . (اِ مرکب ، ق مرکب ) ایام پیری . روزگار پیری . گاه پیری : گفت کاندیشه نیستت ز وبال که نهی تهمتم به پیران سال . ناصرخسرو.دوستان هیچ مپرسید که چون شد حالم با جوانی نظر افتاد بپیران سالم .حسن دهلوی .
-
پیران سر
لغتنامه دهخدا
پیران سر. [ س َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) پیرانه سر. ایام پیری . سر پیری . بروزگار کهنسالی : بار خدا بعبدلی را چه بودکزپس پیران سر دیوانه شد. معروفی بلخی .ببینی کزین بی هنر دخترم چه رسوایی آمد به پیران سرم . فردوسی .همی گفت کاندر جهان کس ندیدبه پیران سر ...
-
پیران شاه
لغتنامه دهخدا
پیران شاه . (اِخ ) دهی از دهستان سوسن بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 42 هزارگزی شمال خاوری ایزه . کوهستانی ، گرمسیر. دارای 165 تن سکنه .آب آن از چشمه . محصول آنجا گندم و جو. شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
پیران کهنه
لغتنامه دهخدا
پیران کهنه . [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 20 هزارگزی جنوب باختری دژ شاهپور و یک هزارگزی پیرانشاه . دامنه ، سردسیر دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و مختصر برنج و لبنیات . شغل اهالی زر...
-
پیران گشنسپ
لغتنامه دهخدا
پیران گشنسپ . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) نام مردی از مردم ری . از اعضاء خانواه ٔ معروف مهران بعهد ساسانیان . وی مرزبان گرزان واران و فرمانده چندین هزار سوار بود. (ترجمه ٔایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 126 و حاشیه ٔ ص 159).