کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیرامن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیرامن
/piramo(a)n/
معنی
= پیرامون
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
environs
-
جستوجوی دقیق
-
پیرامن
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) نک پیرامون .
-
پیرامن
لغتنامه دهخدا
پیرامن . [ م ُ / م َ ] (اِ) پیرامون . اطراف و گرد چیزی . حوالی .حول . گرداگرد چیزی . (اوبهی ). دوروبر. دوره . دور. گرد. دورتادور. جوانب . گردبرگرد : زرنگ شهری با حصار است و پیرامن او خندق است . (حدود العالم ).گفتم نایمت نیز هرگز پیرامنابیهده گفتم من ...
-
پیرامن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] piramo(a)n = پیرامون
-
جستوجو در متن
-
پیرمن
لغتنامه دهخدا
پیرمن . [ رَ م ُ ] (اِ) مخفف پیرامن . پیرامون . اطراف و گرداگرد چیزی راگویند. (آنندراج ). رجوع به پیرامن و پیرامون شود.
-
ژفره
لغتنامه دهخدا
ژفره . [ ژُ رَ / رِ ] (اِ) پیرامن دهان . (برهان ). صاحب آنندراج گوید: پیرامن دهان ، در برهان آورده وظن آن است که زفر یعنی دهان را زفره خوانده باشد.
-
پیرامون
واژگان مترادف و متضاد
اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط
-
بر گرد
لغتنامه دهخدا
بر گرد. [ ب َ گ ِ دِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) گرداگرد و پیرامن : برگرد ماه ؛ پیرامن ماه . (از آنندراج ) : سؤال کردم و گفتم جمال روی تراچه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده ست . سعدی (ازآنندراج ).و رجوع به گِرد شود.
-
هاپلوستمون
لغتنامه دهخدا
هاپلوستمون . [ ل ُ ت ِ مُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) ثابتی آرد: چون پرچمهای گل در روی یک پیرامن قرار گیرند هاپلوستمون نامیده میشوند. به عبارت دیگرگلهایی را که دارای یک پیرامن نافه اند هاپلوستمون نامند. (از گیاه شناسی ، تشریح عمومی نباتا...
-
خج
لغتنامه دهخدا
خج . [ ؟ ] (اِ) محتملاً پیرامن خرگاه است : خرگاه به پیرامن وی خج ببرکت گویی بر شاهی است کمر بسته غلامی . نظام قاری (دیوان البسه ص 111).خرگاه را کمر خج برمیان بسته پیش کت بر روی اطلس مدول بداشتند. (از البسه ٔ نظام قاری ص 151).
-
شنائی
لغتنامه دهخدا
شنائی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) شناگر. آب آشنا : چون شناور نیستی پیرامن جیحون مگردبی شنائی پای در جیحون نمی بایدنهاد.مغربی .
-
ناورد کردن
لغتنامه دهخدا
ناورد کردن . [ وَ ک َ دَ ](مص مرکب ) گشتن . گردش کردن . جولان دادن : گفتا مکن ای سلیم دل مردپیرامن این حدیث ناورد.نظامی .
-
مارفسایی
لغتنامه دهخدا
مارفسایی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) عمل مارفسای . افسون کردن مار : نای است یکی مار که ده ماهی خردش پیرامن نه چشم کند مارفسائی . خاقانی .رجوع به مارافسایی شود.
-
حول و حوش
لغتنامه دهخدا
حول و حوش . [ ح َ / حُو ل ُ ح َ / حُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )پیرامون . پیرامن . اطراف . گرداگرد. دور. دور و بر.
-
کنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: kandak] kande ۱. جداشده: ◻︎ ز پیرامن دژ یکی کنده ساخت / ز هر جوی و شهر آب در وی بتاخت (اسدی: ۲۱۹).۲. گودشده.۳. (اسم) [قدیمی] گودال عریض برای جلوگیری از عبور دشمن یا برگرداندن سیل؛ خندق.