کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیخال 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
feces
پیخال 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مواد خارجشده از رودهها و دستگاه گوارش که شامل باکتری، مواد جذبنشده، یاختههای جداری و ترشحات است متـ . مدفوع
-
واژههای مشابه
-
melena
سیاهپیخال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مدفوع تیرهرنگ حاوی خون
-
fecalith, coprolith, stercolith
سنگپیخال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تودۀ سخت کوچکی از پیخال
-
coprolite 1
پیخال 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بقایای مدفوع انسان و حیوان که میتوان با آزمایش و مطالعۀ آنها به اقتصاد معیشتی و وضعیت دیرینزیستمحیطی آن منطقه پیبرد متـ . دیرینپیخال palaeofeces
-
cess pit
پیخالچال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گودالی در زمین که مردم عهد باستان از آن برای قضای حاجت استفاده میکردند
-
coprology
پیخالشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بررسی بقایای مدفوع انسان و حیوان و شناسایی مواد تشکیلدهندۀ آنها
-
palaeofeces
دیرینپیخال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] ← پیخال
-
جستوجو در متن
-
وطح
لغتنامه دهخدا
وطح . [ وَ طَ ] (ع اِ) پلیدی و پیخال و گِل که بر سم و چنگال ستور و مرغ چسبیده باشد. وطحة یکی ِ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
خذق
لغتنامه دهخدا
خذق . [ خ َ ] (ع مص ) پیخال کردن مرغ یا خاص است به پیخال باز. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). سرگین افکندن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). || خلانیدن آهن و مانند آن ستور را تا تیزرود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || ریدن ماهی خذاق . (از منتهی ...
-
جعر
لغتنامه دهخدا
جعر. [ ج َ] (ع مص ) پیخال انداختن . (آنندراج ). سرگین اوگندن سگ . (زوزنی ). سرگین افکندن خداوند مخلب از سباع . (تاج المصادر بیهقی ). || صورت عامیانه یی است از جأر. (دزی ). رجوع به جأر در همین لغت نامه شود.
-
ذرق
لغتنامه دهخدا
ذرق . [ ذَ ] (ع مص ) سرگین افکندن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). فضله افکندن طیور. سرگین اوکندن مرغ . (زوزنی ). پیخال افکندن . ریخ زدن مرغ . اِذراق . || (اِ) بلغنی ذرق من قول ؛ ای طرف . (مهذب الاسماء) (لغت نامه ٔ اسدی ).
-
جعران
لغتنامه دهخدا
جعران . [ ج َ / ج ُ / ج ِ ] (ع اِ) جعر. (منتهی الارب ). سرگین هر درنده ٔ چنگال داری است . (معجم البلدان ). پیخال مرغ شکاری . (منتهی الارب ).- ابوجعران ؛ سرگین گردان . رجوع به ابوجعران شود.- ام جعران ؛ مرغ مردارخوار. رجوع به ام جعران شود.
-
ذلق
لغتنامه دهخدا
ذلق . [ ذَ ل َ / ذَ ] (ع مص ) ذلاقت . تیز شدن سنان یا کارد و مانند آن . تیززبانی . تیز شدن زفان و سنان . (تاج المصادر بیهقی ). ذَلق لسان و ذَلَق لسان تیز و فصیح گردیدن زبان . تیززبان شدن . (زوزنی ). || بی آرامی . بی آرام شدن . (تاج المصادر بیهقی ). |...