کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیته
لغتنامه دهخدا
پیته . [ ] (اِ) بهندی مراره است . و رجوع به بیته شود. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
پیته
لغتنامه دهخدا
پیته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) یک قطعه ٔ کوچک جداشده از جامه ٔ مندرس و این در طالقان قزوین معمول است و در درکه ٔ تهران . خرقه . کهنه . لته . لقمه . ژنده . فلرز. فلرزنگ . جنده . جرِ و جِنده (در تداول مردم قزوین ). جندره . رکو. قطعه ٔ جداکرده از جامه ٔمندرس...
-
پیته
واژهنامه آزاد
(کرمانشاهی) پَیته؛ موجب. مثال: می گویند «فلانی پیته خندۀ مردم شده» یعنی موجب یا اسباب خندۀ مردم شده.
-
واژههای مشابه
-
پیته رودپی
لغتنامه دهخدا
پیته رودپی . [ ت َ پ َ ] (اِخ )دهی از بخش بندپی شهرستان بابل . واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری بابل و 9 هزارگزی جنوب شوسه ٔ بابل به آمل . دشت ، معتدل ، مالاریائی . دارای 160تن سکنه . آب آن از کلارود، محصول آنجا برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن م...
-
پیته کله
لغتنامه دهخدا
پیته کله . [ ت َ ل َ ] (اِ) (بلهجه ٔ طبری ) باز. بازی . مرغ شکاری معروف .
-
پیته لوس
لغتنامه دهخدا
پیته لوس . [ ت َ ] (اِ) نوعی مار بمازندران که شکاف گونه ای در زیر دارد و بپشت خوابد و حشرات بر آن شکاف گرد آیند و چون انبوهی بسیار گرد آیند مار آن شکاف بهم آرد و آن حشرات را هضم کند. لو (در تنکابن ).
-
پیته نو
لغتنامه دهخدا
پیته نو. [ ت َ ن َ ](اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 35 هزارگزی جنوب باختری بهشهر و 2 هزارگزی جنوب رودخانه ٔ نکا. کوهستانی ، جنگلی ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای 730 تن سکنه . آب آن از چشمه ورودخانه ٔ گت چشمه ، م...
-
جستوجو در متن
-
پی تی
لغتنامه دهخدا
پی تی . (اِ) پیچّی . (در تداول مردم قزوین ). لقمه . پیته .
-
پیچی
لغتنامه دهخدا
پیچی . [ چی / پیچ ْ / چی ] (اِ) لقمه . پیتی . پیته . رجوع به لقمه و رجوع به پیتی شود.
-
توتن
لغتنامه دهخدا
توتن . [ ت ُ ت ُ ] (اِخ ) قومی از ژرمانی قدیم . آنان با سیمبرها به گُل حمله بردند و توسط ماریوس ، در اکس - آن - پروانس بسال 102 ق .م . مغلوب و پراکنده شدند. (فرهنگ فارسی معین ). منشاء این قوم آشکار نیست ، شاید از اقوام آسیائی باشند که دو قرن ق .م . د...
-
غازی
لغتنامه دهخدا
غازی . (ص ، اِ) زن فاحشه . (از برهان ). || چرب روده ٔ پرمصالح . (برهان ). چرغند. || لقمه ٔ بزرگ . پیته ٔ درشت دبلة.(منتهی الارب ). || معرکه گیر. (از برهان ). ریسمان باز. (برهان ) (جهانگیری ). رسن باز : بر زلف شبان غازی چون دلو رسن بازی آموخت که یوسف ...
-
لقمة
لغتنامه دهخدا
لقمة. [ ل ُ م َ / ل َ م َ ] (ع اِ) لقمه . نواله . (منتهی الارب ). تکه . اکله . توشه . گراس . تک . پیچی (در تداول مردم قزوین ). آنچه از خوردنی زفت که به یکبار در دهان کنند. مقدار طعامی که یکبار در دهن نهند، و به فارسی فربه از صفات اوست و با لفظ خوردن ...
-
گاهنبار
لغتنامه دهخدا
گاهنبار. [ هَِم ْ ] (اِ) گاهنبار و گاه باره هر دو دارای یک معنی است و آن شش روزی است که خدای تعالی عالم را در آن آفرید و مجوس در کتاب زند از زردشت نقل میکنند که حق سبحانه و تعالی عالم را در ششگاه آفرید و اول هر گاهی نامی دارد و در اول هر گاهی جشنی سا...