کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیام رسانی فوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علی پیام
لغتنامه دهخدا
علی پیام . [ ع َ ی ِ پ َ ] (اِخ ) اکبرآباد هندی ، ملقب به شرف الدین و متخلص به پیام . رجوع به علی هندی شود.
-
پیامامین
فرهنگ نامها
(تلفظ: payām amin) از اسامی مرکب پسران ، ← پیام و امین .
-
پیام بر
فرهنگ واژههای سره
وخشور
-
message digest
چکیدهپیام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] نسخۀ فشردهشدۀ یک پیام اصلی که با استفاده از خوارزمی/ الگوریتم چکیدهساز تولید میشود
-
originator
پیامساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] منشأ اصلی تولید یا مبدأ ارسال دادهپیام
-
SMS message 1, short message
پیام کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] پیامی که ازطریق خدمات پیام کوتاه ارسال میشود متـ . پیامک
-
پیام کور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] ← پیام کورساخته
-
answering machine
پیامگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] دستگاه ضبط خودکارِ پیامهای تلفنی
-
tele-text
پیامنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] سامانهای که اطلاعات مورد نیاز روزانه را از قبیل اجناس و ساعت پرواز هواپیما و اخبار مهم سیاسی و اجتماعی، بهصورت نوشته، بر روی صفحۀ تلویزیون ظاهر کند * این معادل به درخواست صداوسیما در دستور کار قرار گرفت و شبکهای که مجهز به این سامانه است ...
-
data message
دادهپیام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] هرنوع پیام که به شکل دادههای رقمی با وسایل الکترونیکی یا نوری یا فنّاوریهای جدید اطلاعات تولید، ارسال، دریافت، ذخیره یا پردازش میشود
-
پیام دادن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. دَ) (مص م .) 1 - پیغام فرستادن . 2 - تبلیغ رسالت کردن .
-
پیام آوردن
لغتنامه دهخدا
پیام آوردن . [ پ َ وَ دَ] (مص مرکب ) پیغام گزاردن . رساندن سخنی یا نامه ٔ متضمن گفتاری از کسی بدیگری . پیام آوریدن : یارب از فردوس کی رفت این نسیم یارب از جنت که آورد این پیام .؟ سعدی .تا پای مبارکش ببوسم قاصد که پیام دلبر آورد. سعدی .نسیم سبزه و بوی...
-
پیام آوریدن
لغتنامه دهخدا
پیام آوریدن . [ پ َ وَ دَ] (مص مرکب ) پیام آوردن . رجوع به پیام آوردن شود.
-
پیام بردن
لغتنامه دهخدا
پیام بردن . [ پ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رساندن سخنی و گفتاری از کسی بدیگری . اداء رسالت کردن . پیام رساندن .
-
پیام دادن
لغتنامه دهخدا
پیام دادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) پیغام دادن . پیغام فرستادن . پیغام کردن . پیام کردن . پیام فرستادن : فرستاده آمد بدادش پیام ز شاه و ز گرسیوز نیکنام . فردوسی .تو اکنون ازیدر بشادی خرام بخاقان بگو آنچه دادم پیام . فردوسی .ز شاه و ز گردان بپرسید سام و...