کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیام
/payām/
معنی
سخن یا مطلبی (کتبی یا شفاهی) که از طرف کسی برای دیگری فرستاده شود؛ پیغام؛ خبر: ◻︎ در راه عشق وسوسهٴ اهرمن بسیست / پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن (حافظ: ۷۹۶).
〈 پیام رساندن (گزاردن، آوردن): (مصدر متعدی) منتقل کردن پیام کسی به دیگری: ◻︎ گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه تا که گزارد پیام (سعدی: لغتنامه: پیام گزاردن).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پیغام، سفارش، مطلب، نبا
۲. یادداشت
۳. الهام، وحی
۴. درود، سلام
دیکشنری
dispatch, message, word
-
جستوجوی دقیق
-
پیام
فرهنگ نامها
(تلفظ: payām) الهام ، وحی ، مطلبی که به شکل کلام ، نوشته یا نشانهای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود.
-
پیام
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیغام، سفارش، مطلب، نبا ۲. یادداشت ۳. الهام، وحی ۴. درود، سلام
-
پیام
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) 1 - خبر یا سخنی را به دیگری رساندن . 2 - سلام ، درود. 3 - وحی ، الهام .
-
پیام
لغتنامه دهخدا
پیام . [ پ َ ] (اِ) رسالت . پیغام . (جهانگیری ). خبر و پیغام . (برهان ). از زبان کسی چیزی گفتن و آن را پیغام زبانی هم میگویند و پیغام کاغذی ، پیغامی که بوسیله ٔ مکتوب ادا کنند. (آنندراج ). در تداول امروزی شفاهاً بوساطت کسی گفتاری را بسومی فرستادن است...
-
پیام
لغتنامه دهخدا
پیام . [ پ َ ] (اِخ ) میر شرف الدین . یکی از امرا و شعرای هندوستان . وفات 1166 هَ . ق . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
پیام
لغتنامه دهخدا
پیام . [ پ َ ] (اِخ ) نام یکی از ایستگاههای راه آهن آذربایجان که بجای ایستگاه یام پذیرفته شده است . (فرهنگستان ).
-
پیام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pētām] payām سخن یا مطلبی (کتبی یا شفاهی) که از طرف کسی برای دیگری فرستاده شود؛ پیغام؛ خبر: ◻︎ در راه عشق وسوسهٴ اهرمن بسیست / پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن (حافظ: ۷۹۶).〈 پیام رساندن (گزاردن، آوردن): (مصدر متعدی) منتقل کردن پیام...
-
پیام
دیکشنری فارسی به عربی
رسالة
-
واژههای مشابه
-
علی پیام
لغتنامه دهخدا
علی پیام . [ ع َ ی ِ پ َ ] (اِخ ) اکبرآباد هندی ، ملقب به شرف الدین و متخلص به پیام . رجوع به علی هندی شود.
-
پیامامین
فرهنگ نامها
(تلفظ: payām amin) از اسامی مرکب پسران ، ← پیام و امین .
-
پیام بر
فرهنگ واژههای سره
وخشور
-
message digest
چکیدهپیام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] نسخۀ فشردهشدۀ یک پیام اصلی که با استفاده از خوارزمی/ الگوریتم چکیدهساز تولید میشود
-
messenger
پیامرسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزاری برای استفاده از خدمات پیامرسانی فوری
-
originator
پیامساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] منشأ اصلی تولید یا مبدأ ارسال دادهپیام