کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیاده شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیاده شدن
معنی
( ~. شُ دَ)(مص ل .)1 - عزل کردن . 2 - (عا.) هزینة سنگین را متحمل شدن ، پیشامد هزینه بَر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
alight, debarkation, disembark, disembarkation
-
جستوجوی دقیق
-
disembarkation1
پیاده شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فرایندی که در طی آن خدمه یا مسافران را از کشتی پیاده میکنن متـ . پیادش1
-
پیاده شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ)(مص ل .)1 - عزل کردن . 2 - (عا.) هزینة سنگین را متحمل شدن ، پیشامد هزینه بَر.
-
پیاده شدن
لغتنامه دهخدا
پیاده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن از ستور. پیاده گردیدن از مرکب یا کشتی یا درشکه و اتومبیل یا هر وسیله ٔ نقلیه ٔ دیگر، بزیر آمدن از آن . پائین آمدن و فروآمدن از آن : ز پیش سپه تیز رفتی بجنگ پیاده شدی پیش جنگی پشنگ . فردوسی .همه پیش ...
-
پیاده شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ارض , انزل
-
پیاده شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ǰir emiyan طاری: piyâda vâboy(mun) طامه ای: ǰir omeyan طرقی: ǰer amaymun کشه ای: piyâda vâboymun نطنزی: ǰir ameyan
-
واژههای مشابه
-
علی پیاده
لغتنامه دهخدا
علی پیاده . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) (حاجی ...) وی از همراهان سلطان حسین میرزا در جنگ با میرزا یادگار محمد بود. و این حاجی علی پیاده وقتی وارد قصر میرزا محمد شد او را خفته یافت و دستگیر کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 150).
-
گل پیاده
لغتنامه دهخدا
گل پیاده . [ گ ُ ل ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر گلی را گویند که آنرا درخت و بوته ای بزرگ نباشد، همچو: نرگس و سوسن و بنفشه و لاله و امثال آن و جمیع گلهای صحرائی .(برهان ). گلی که بوته نداشته باشد نه درخت مثل گل نرگس و گل لاله و گل سوسن . (جه...
-
walking tour
گشت پیاده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] گشتی که در آن گردشگران تمام مسیر را منزلبهمنزل پیاده میپیمایند و از محیط و مناظر اطراف حداکثر بهره را میبرند
-
عابر پیاده
فرهنگ واژههای سره
پیاده
-
شه پیاده
لغتنامه دهخدا
شه پیاده . [ ش َه ْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) فرزین . شهبیدق . (یادداشت مؤلف ). وزیر در شطرنج . رجوع به شهبیدق شود.
-
people mover
پیادهبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] وسیلهای در پایانهها که مانند یک پیادهروِ متحرک مسافران را در مسیر ثابت جابهجا میکند
-
pedestrian friendly
پیادهپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ویژگیهایی که دارا بودن آنها باعث میشود پیادهرو برای پیادهروی، ایمن و راحت باشد
-
walk 1
پیادهرَوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی گردشگری که در آن گردشگران برای تفریح به قدم زدن میپردازند
-
implementation
پیادهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی] محقق ساختن یک طرح نرمافزاری و عملیاتی نمودن آن