کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیادهگَرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شه پیاده
لغتنامه دهخدا
شه پیاده . [ ش َه ْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) فرزین . شهبیدق . (یادداشت مؤلف ). وزیر در شطرنج . رجوع به شهبیدق شود.
-
people mover
پیادهبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] وسیلهای در پایانهها که مانند یک پیادهروِ متحرک مسافران را در مسیر ثابت جابهجا میکند
-
pedestrian friendly
پیادهپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] ویژگیهایی که دارا بودن آنها باعث میشود پیادهرو برای پیادهروی، ایمن و راحت باشد
-
walk 1
پیادهرَوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی گردشگری که در آن گردشگران برای تفریح به قدم زدن میپردازند
-
implementation
پیادهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی] محقق ساختن یک طرح نرمافزاری و عملیاتی نمودن آن
-
pedestrian area module
پیادهسهم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] فضای مورد نیاز برای هر عابر پیاده در تسهیلات فراهمشده در واحد سطح
-
disembarkation1
پیاده شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فرایندی که در طی آن خدمه یا مسافران را از کشتی پیاده میکنن متـ . پیادش1
-
implement
پیاده کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل پیادهسازی
-
disembarkation2
پیاده کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فرایندی که در طی آن خدمه یا مسافران از کشتی پیاده میشون متـ . پیادش2
-
hiking
پیادهگَردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] نوعی پیادهرَوی به قصد گردش و لذت بردن از مناظر در مسیرهای روستایی یا مناطق کوهستانی
-
پیاده شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ)(مص ل .)1 - عزل کردن . 2 - (عا.) هزینة سنگین را متحمل شدن ، پیشامد هزینه بَر.
-
پیاده کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) (عا.) 1 - تعمیر کردن موتور ماشین . 2 - ضرر رساندن .
-
پیاده رو
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) (اِمر.) قسمی از دو جانب خیابان که محل رفت و آمد عابران پیاده است .
-
پیاده نظام
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) بخشی از لشکر که افراد آن پیاده اند.
-
دستک پیاده
لغتنامه دهخدا
دستک پیاده . [ دَ ت َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کسی که برای دریافت مال الاجاره فرستاده می شود. (ناظم الاطباء). دستک سوار.