کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پیاب
معنی
(اِمر.) نک پایاب .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پیاب
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) نک پایاب .
-
پیاب
لغتنامه دهخدا
پیاب . [ پ َ ] (اِ مرکب ) پایاب که بن حوض و ته دریا باشد و به عربی قعر گویند. (برهان ). پایاب . ته دریا. بن دریا. قعر.- بی پیاب ؛ بی پایاب ، جائی که پا بقعر آن نرسد. (انجمن آرا).|| نهایت هرچیز. || تاب و طاقت . (برهان ). و رجوع به پایاب شود.
-
واژههای همآوا
-
پی آب
لغتنامه دهخدا
پی آب . [ پ َ ] (اِ) نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب شود. پده اصطلاح مردم نواحی میان سیرجان و بندرعباس است و آن نوعی از سفیدار باشد و سفیدار از تیره ٔ سالی کاسه و از جنس پ...
-
پی آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pey(')āb چاه آب یا قنات که در کنار آن پله ساخته باشند که بتوان از آن پایین رفت و آب برداشت.