کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پژمریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پژمریده
/pažmoride/
معنی
پژمرده: ◻︎ چون برگ لاله بودهام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی: ۵۲۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
پژمریده
لغتنامه دهخدا
پژمریده . [ پ َ م ُ دَ / دِ ] (ن مف ) روی بخشکی آورده . خشک شده . خوشیده .افسرده . پلاسیده . بی طراوت . ذَبِب . ذباب : چون برگ لاله بوده ام و اکنون چون سیب پژمریده بر آونگم . رودکی .از این دو همیشه یکی آبداریکی پژمریده شده برگ و بار. فردوسی .گرانمایه...
-
پژمریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pažmoride پژمرده: ◻︎ چون برگ لاله بودهام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی: ۵۲۶).
-
جستوجو در متن
-
ذبابة
لغتنامه دهخدا
ذبابة. [ ذَب ْ با ب َ ] (ع ص ) خوشیده . هواسیده . پژمریده . پژمرده . پلاسیده : شفةٌ ذبّابة؛ لبی پژمریده . لبی خوشیده .
-
پژمرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pažmorde ۱. [مجاز] افسرده؛ اندوهگین.۲. پلاسیده؛ پژمریده.
-
ذاوی
لغتنامه دهخدا
ذاوی . (ع ص ) نعت فاعلی از ذوی . || پژمریده . پلاسیده ، از بقول و مانند آن .
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی .[ ذَ ی ی ] (ع ص ) ذابِل . پژمرده . پژمریده . پلاسیده .
-
ضائس
لغتنامه دهخدا
ضائس . [ ءِ ] (ع ص ) گیاه پژمریده ٔ در خشک شدن درآمده . (منتهی الارب ).
-
ذبول
لغتنامه دهخدا
ذبول . [ ذَ ] (ع ص ) پژمریده . پژمرده . هواسیده . خوشیده . کاهیده . لاغر شده . لاغر. نزار. || باد سخت که سبزه را خشک کند.
-
ضیس
لغتنامه دهخدا
ضیس . [ ض َی ْ ی ِ ] (ع ص ) ضائس . ضَیس . گیاه پژمریده ٔ در خشک شدن درآمده . (منتهی الارب ).
-
صفارة
لغتنامه دهخدا
صفارة. [ ص ُ / ص َ رَ ] (ع اِ) گیاه پژمریده و خشکیده . (منتهی الارب ).
-
شرباخ
لغتنامه دهخدا
شرباخ . [ ش ِ ] (ع اِ) سماروغ پژمریده و سیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
پخسیده
لغتنامه دهخدا
پخسیده . [ پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) پژمرده . (غیاث اللغات ). پژمریده . || ترنجیده . (غیاث اللغات ).
-
چلسکیده فلسکیده
لغتنامه دهخدا
چلسکیده فلسکیده . [ چ ِ ل ِ دَ / دِ ف ِ ل ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) پژمرده شده . پژمریده . پلاسیده . و رجوع به چلسکیدن و چلسکیدگی و چلسکیده شود.
-
دوکسة
لغتنامه دهخدا
دوکسة. [ دَ ک َ س َ] (ع ص ) لمعة دوکسة؛ پاره ای از گیاه پژمریده و یا گیاه ترپیچیده . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). به معنی لمعة دوکس است . (منتهی الارب ). و رجوع به دوکس شود.