کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پِی پیوسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پی
لهجه و گویش تهرانی
پیه
-
پی پی
واژهنامه آزاد
(زبان بچه ها) همان مدفوع است.
-
پی پی
واژهنامه آزاد
پی پی(بدون هیچ اعرابی.همه با ساکن)همان مدفوع است.اسم شهری مدفوع.
-
پی پی خاتون
لغتنامه دهخدا
پی پی خاتون . (اِخ ) نام محلی در 204500گزی بوشهر میان بطانه و بندر دیر.
-
پی در پی
دیکشنری فارسی به عربی
مستمر
-
یک پی دو پی
لهجه و گویش تهرانی
بازی که از روی هم میپرند
-
پی در پی
واژهنامه آزاد
ادامه دار
-
گسسته پی
لغتنامه دهخدا
گسسته پی . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب )از صفات کمان است . (آنندراج ). بریده زه : ز بس کشید نم از آب چشم پرخونم سپهر حال کمان گسسته پی دارد.ملا رشیدی (از آنندراج ).
-
فرّخپی
فرهنگ نامها
(تلفظ: farrox pey) (در قدیم) (به مجاز) خوش قدم و خوش یمن ؛ نیک بخت و کامروا .
-
نیکپی
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik pey) (در قدیم) خوشقدم ؛ خجسته پی ، با سعادت ، مبارک قدم .
-
نیک پی
لغتنامه دهخدا
نیک پی . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) خجسته پی . خوش قدم . باسعادت . مسعود. میمون . بامیمنت . (ناظم الاطباء). مبارک قدم . فرخ پی . فرخنده پی : زن پاک تن پاک فرزند زادیکی نیک پی پور فرخ نژاد. فردوسی .ز گفتار او شاد شد شهریارورا نیک پی خواند و به روزگار. فر...
-
سبک پی
لغتنامه دهخدا
سبک پی . [ س َ ب ُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) تیزرو. تند : بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی .این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی . سنایی .سبک پی چو یاران بمنزل رسندنخسبد که واماندگان از ...
-
سخت پی
لغتنامه دهخدا
سخت پی . [ س َ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نیرومند. قوی . (ولف ). پرزور که مقاومت داشته باشد : کنون تا به بینم که با جام می همی سست باشی وگر سخت پی .(شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 9 ص 2849).
-
شوم پی
لغتنامه دهخدا
شوم پی . [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) بدقدم . مقابل فرخ پی .نحس . مقابل مبارک قدم . (یادداشت مؤلف ) : وز آن زشت بدکامه ٔ شوم پی که آمد زدرگاه خسرو به ری . فردوسی .پراندیشه شد جان کاووس کی ز فرزند و سودابه ٔ شوم پی . فردوسی .بدو گفت خسرو که ای شوم پی چرا ...
-
طولندره پی
لغتنامه دهخدا
طولندره پی . [ ل َ دَرْ رَ پ َ ] (اِخ ) نام دیهی در بخش بالاتجن از بارفروش . (مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 117).