کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پِنَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پِنَه
لهجه و گویش گنابادی
penah در گویش گنابادی یعنی پناهگاه
-
واژههای مشابه
-
پنه
لغتنامه دهخدا
پنه . [ پ َ ن َ ] (اِخ ) شطی است در تسالی که از کوههای پیند سرازیر شده و دره ٔ«تامیه » را که میان «اُسّا» و «اُلمپ » واقع شده است مشروب میکند و آن را شط پلوپنز نامند و نام فعلی آن شط سلام دریا باشد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 752 دو سطر به آخر مانده ...
-
پنه
لغتنامه دهخدا
پنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) در لغت نامه ٔ شعوری این صورت آمده است و بدان معنی مزبله داده ، و این کلمه از مجعولات شعوری است .
-
پنه
لغتنامه دهخدا
پنه . [ پ َ ن َه ْ ] (اِ) مخفف پناه . رجوع به پناه شود : طبیعت شود مرد را بخردی به امید نیکی و بیم بدی گر این هر دو در پادشه یافتی در اقلیم و ملکش پنه یافتی .سعدی .
-
پنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] panah = پناه
-
واژههای همآوا
-
پنه
لغتنامه دهخدا
پنه . [ پ َ ن َ ] (اِخ ) شطی است در تسالی که از کوههای پیند سرازیر شده و دره ٔ«تامیه » را که میان «اُسّا» و «اُلمپ » واقع شده است مشروب میکند و آن را شط پلوپنز نامند و نام فعلی آن شط سلام دریا باشد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 752 دو سطر به آخر مانده ...
-
پنه
لغتنامه دهخدا
پنه . [ پ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) در لغت نامه ٔ شعوری این صورت آمده است و بدان معنی مزبله داده ، و این کلمه از مجعولات شعوری است .
-
پنه
لغتنامه دهخدا
پنه . [ پ َ ن َه ْ ] (اِ) مخفف پناه . رجوع به پناه شود : طبیعت شود مرد را بخردی به امید نیکی و بیم بدی گر این هر دو در پادشه یافتی در اقلیم و ملکش پنه یافتی .سعدی .
-
پنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] panah = پناه
-
جستوجو در متن
-
تانپه
لغتنامه دهخدا
تانپه . [ پ ِ ] (اِخ ) دره ٔ قدیمی بسیار زیبا و باشکوهی در یونان ، ناحیه ٔ قدیمی «پِنِه » است . این نام گذاری بواسطه ٔ زیبایی این دره بود.
-
کامبوج
لغتنامه دهخدا
کامبوج . [ ب ُ ] (اِخ ) کشوری است در هندوچین واقع بین سیام و لائوس و آنام و کوشنشین و خلیج سیام که 175000 کیلومتر مربع وسعت و 3748000 تن سکنه دارد که غالباً حمیری هستند و بقیه به اهالی تبت و مغول منسوبند. آب و هوایش گرم و رطوبی است و پایتخت آن پنوم پ...
-
مزبله
لغتنامه دهخدا
مزبله . [م َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سرگین دان . (دهار). جای سرگین . زبیل دان . زباله دان . جای کثافت و زبال...