کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پِشُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پِشُم
لهجه و گویش بختیاری
pešom ورم، آماس.
-
واژههای مشابه
-
پشم
واژگان مترادف و متضاد
۱. پت، صوف، کرک ۲. هیچ، پت
-
پشم
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] (اِ.) 1 - موهای بدن گوسفند و شتر. 2 - پرز بعضی میوه ها. 3 - (عا.) هیچ و پوچ . ؛ ~در کلاه نداشتن کنایه از: اعتبار نداشتن ، بی اعتباری . ؛ ~ و پیلی پشم و مانند آن .
-
پشم
لغتنامه دهخدا
پشم . [ پ َ ] (اِ) موی [ نرم ] که بر تن حیوانات چون شتر و گوسفند و بز روید. صوف . عهن . طَحَرَة. طَحرَة. طِحْریَّه . دف . سدین . وَبَر.عَثن . (منتهی الارب ). در کتاب قاموس مقدس آمده است که در میان قوم یهود پشم بجهت لباس بسیار معمول بود و پشم دمشق در ...
-
پشم
لغتنامه دهخدا
پشم . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) (دره ...) از دره های سه گانه ٔ رودبار مجاورطهران . قراء آب نیک و لالان و زایکان در آن دره واقع است . (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 353).
-
پشم
لغتنامه دهخدا
پشم . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) فشم . نام دهی مرکز رودبار از ییلاقهای طهران . (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 353).
-
پشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pašm] (زیستشناسی) pašm موهایی که بر پوست بدن گوسفند، بز، شتر، و امثال آن میروید و از آن پارچههای پشمی بافته میشود.
-
پشم
دیکشنری فارسی به عربی
صوف
-
پشم
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pašm طاری: pašm طامه ای: pašm طرقی: pašm کشه ای: pašm نطنزی: pašm
-
پَشم
لهجه و گویش بختیاری
pašm پشم.
-
پشم
لهجه و گویش تهرانی
بی خودی،اضافی
-
villous, shaggy
پشمآلود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای بلند و نرم و مجعد و پراکنده
-
پشم ریختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ)(مص ل .) بی اعتبار شدن .
-
پشم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کِ دَ) (مص ل .) 1 - دور کردن . 2 - تفرقه انداختن .