کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پِرْوِرْدَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
hypertrophic
بیشپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] دارای بیشپروردگی یا مربوط به آن
-
آفتاب پرورد
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) آفتاب پرورده . آنکه در آفتاب نهاده باشند تخمیر یا قوام آمدن را : شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیف تر و زودگوارتر از همه ٔ شرابها بود. (نوروزنامه ).
-
توشه پرورد
لغتنامه دهخدا
توشه پرورد. [ ش َ / ش ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) توشه کش ... و در این مبالغه است . (آنندراج ) : سکندر که شاه جهان گرد بودبکارسفر توشه پرورد بود.نظامی (از آنندراج ).
-
پیه پرورد
لغتنامه دهخدا
پیه پرورد. [ پی پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) که با پیه و شحم پرورده باشند : وزآن دنبه که آمد پیه پروردچه کرد آن پیرزن با آن جوانمرد.نظامی .
-
دست پرورد
لغتنامه دهخدا
دست پرورد. [ دَ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) دست پرورده . دست پرور. که با دست پرورده باشد. آنکه تحت نظر کسی تربیت شده باشد. مُرَبّی ̍ : مسوز از پی دست پرورد خویش بنه دست بر سوزش درد خویش . نظامی .خاصه خوبی و آشنانظری دست پرورد رایض هنری . نظامی .به غلامان...
-
سایه پرورد
لغتنامه دهخدا
سایه پرورد. [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) کنایه از کسی که بناز و نعمت پرورش یافته باشد و بخورد و خفت وراحت عادت کند و از زحمت بگریزد. (آنندراج ). آنکه یا آنچه در سایه پرورش یافته . رنج نادیده : سایه از آن سایه پروردند خلق از عدل توآفتابی وز تو ...
-
ناله پرورد
لغتنامه دهخدا
ناله پرورد. [ ل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) به ناله پرورده شده . مجازاً، پرناله . ناله گر. باناله . خوشنوا : نئی ناله پرورد از آن چاه ژرف .نظامی .
-
نان پرورد
لغتنامه دهخدا
نان پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نان پرورده . نعمت خواره . مورد انفاق و اطعام .- نان پرورد کسی بودن ؛ به نان و نمک او پرورده و بزرگ شدن : چو نان پرورد این بازار باشدحق نان و نمک بسیار باشد.نزاری قهستانی .
-
انس پرورد
لغتنامه دهخدا
انس پرورد. [ اُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پرورده و پرورش یافته در انس و الفت است : پرورده ٔ وحشتم ز بی جنسی کو هم نفسی که انس پرورد است .خاقانی .
-
بیشه پرورد
لغتنامه دهخدا
بیشه پرورد. [ ش َ / ش ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) بیشه پرورده . تربیت شده در بیشه . که در بیشه از کودکی به رشد رسیده باشد : برآمد تند شیری بیشه پروردکه از دنبال میزد بر هوا گرد.نظامی .
-
خانه پرورد
لغتنامه دهخدا
خانه پرورد. [ ن َ / ن ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب مرخم ) خانه پرور. (ناظم الاطباء). آنکه در خانه پرورش یافته باشدو سرد و گرم روزگار نچشیده . (آنندراج ) : گفتمش بگذر زمانی گفت معذورم بدارخانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب . حافظ.|| بره و گوساله ٔ دست پر...
-
خم پرورد
لغتنامه دهخدا
خم پرورد. [ خ ُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) پرورده ٔ خم . آنچه در خم پرورده شود. کنایه از شراب .
-
چین پرورد
لغتنامه دهخدا
چین پرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) پرورده ٔ سرزمین چین که در چین پرورش یافته باشد : شاه از آن تنگ چشم چین پروردخواست کز خاطرش فشاند گرد.نظامی .
-
خانه پرورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xāneparvard = خانهپرور: ◻︎ گفتمش مگذر زمانی گفت: معذورم بدار / خانهپروردی چه تاب آرد غم چندین غریب (حافظ: ۴۶).
-
copiotroph
فزونیپرورد 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] اندامگانی که در محیط سرشار از مواد غذایی قادر به رشد است