کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پُست و مقام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پُست و مقام
فرهنگ گنجواژه
مقام.
-
واژههای مشابه
-
پست
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیسروپا، پستفطرت، دونهمت، رذل، ناکس ۲. بخیل، کنس، لئیم، لچر ۳. قصیر، کمارتفاع، کوتاه ۴. بیقدر، بیمقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذلل ۵. نازل ۶. جلب، رذیل ۷. محقر ۸. پایین، کوچک ۹. مبتذل، وضیع ≠ شریف
-
پست
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِ.) مخفف پوست ، جلد.
-
پست
فرهنگ فارسی معین
(پِ یاپَ) (اِ.) 1 - هر نوع آرد. 2 - آرد بریان شدة گندم یا جو. 3 - سپوس ، پوست گندم یا جو.
-
پست
لغتنامه دهخدا
پست . [ پ َ ] (اِخ ) نام وادئی به اربل .
-
پست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) past ۱. [مقابلِ بلند] کوتاه.۲. [مقابلِ بالا] پایین.۳. نشیب.۴. خوار؛ زبون؛ فرومایه.۵. بخیل؛ خسیس.〈 پست شدن: (مصدر لازم)۱. خواروذلیل شدن.۲. [قدیمی] با خاک یکسان شدن؛ منهدم گشتن.〈 پست شمردن: (مصدر متعدی) خواروذلیل پنداشتن؛ حقیر دانستن.&l...
-
پست
دیکشنری فارسی به عربی
ارض مشاعة , اهانة , بريد , تابع , تعش , حقير , خادم , دنيي , رخيص , رديء , سيي السمعة , شرس , صغير , فاجر , فظ , فقير , قليلا , متواضع , مستوي واطي , مشاکس , منحط , نذل
-
پست
لهجه و گویش تهرانی
به معنای آرد
-
پست پست
لغتنامه دهخدا
پست پست . [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) نرم نرمک . آهسته آهسته :عشق میگوید بگوشم پست پست صید بودن بهتر از صیادی است .مولوی .
-
صندوق پست
لغتنامه دهخدا
صندوق پست . [ص َ ق ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صندوقی که اداره ٔ پستخانه بر سر چهارراه ها یا در جاهای دیگر بر دیوارها نصب کند تا مردم نامه های خود را در آن افکنند.
-
master substation
پست اصلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] پست برق باکاروَری که پستهای دیگر را از راه دور واپایش میکند
-
satellite substation
پست اقماری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] پست برق دورفرمانی که پست اصلی آن را واپایش میکند
-
transmission substation
پست انتقال
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] پست برقی که ولتاژ بالایی برای انتقال به پستهای دیگر دارد
-
four-switch substation
پست چهارکلیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی برق] پست حلقهای (mesh substation) با باسباری (busbar) به شکل چهارگوش که در هر ضلع یک کلید یا مدارشکن (circuit breaker) دارد