کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پُرمایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پُرمایه
لهجه و گویش تهرانی
غلیظ/پولدار
-
واژههای مشابه
-
پرمایه
واژگان مترادف و متضاد
۱. باسواد، بامعلومات، خردمند، دانشمند، عالم ۲. ثروتمند، دارا، غنی، متمول ۳. غلیظ، ≠ کممایه
-
پرمایه
فرهنگ فارسی معین
(پُ یِ)(ص مر.) 1 - پُربها. 2 - خردمند، دانشمند. 3 - نجیب ، اصیل . 4 - مال دار، ثروتمند. 5 - خطیر، جلیل . 6 - قلم مویی که نوک آن پرپشت باشد.
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام برادر فریدون : برادر دو بودش [ فریدون را ] دو فرخ همال از او هر دو آزاده مهتر بسال یکی بود زیشان کیانوش نام دگر نام پرمایه ٔ شاد کام . فردوسی .کیانوش و پرمایه بر دست شاه چو کهتر برادر ورا نیکخواه . فردوسی . || گا...
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که مایه ٔ بسیار دارد. دارای مایه ٔ بسیار. مقابل کم مایه : خورشید منم به شاعری ، سایه توئی پرمایه منم بفضل و بی مایه توئی . سوزنی .بیت ذیل را اسدی در لغت نامه آورده و گفته است نام گاو فریدون است لکن پرمایه در این ب...
-
پرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pormāye ۱. دارای مادۀ اصلی بسیار؛ دارای مایۀ بسیار؛ مایهدار.۲. [مجاز] غنی.۳. [مجاز] صاحب علم و خرد بسیار؛ بسیاردانا.۴. [قدیمی، مجاز] شریف؛ بزرگوار.۵. [قدیمی، مجاز] پربها؛ هرچیز گرانمایه.۶. [قدیمی، مجاز] ثروتمند.۷. [قدیمی] مادهگاوی که شیر بسی...
-
پرمایه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اغن , اغناء
-
گچ پرمایه
لهجه و گویش تهرانی
گچ پرآب
-
واژههای همآوا
-
پرمایه
واژگان مترادف و متضاد
۱. باسواد، بامعلومات، خردمند، دانشمند، عالم ۲. ثروتمند، دارا، غنی، متمول ۳. غلیظ، ≠ کممایه
-
پرمایه
فرهنگ فارسی معین
(پُ یِ)(ص مر.) 1 - پُربها. 2 - خردمند، دانشمند. 3 - نجیب ، اصیل . 4 - مال دار، ثروتمند. 5 - خطیر، جلیل . 6 - قلم مویی که نوک آن پرپشت باشد.
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام برادر فریدون : برادر دو بودش [ فریدون را ] دو فرخ همال از او هر دو آزاده مهتر بسال یکی بود زیشان کیانوش نام دگر نام پرمایه ٔ شاد کام . فردوسی .کیانوش و پرمایه بر دست شاه چو کهتر برادر ورا نیکخواه . فردوسی . || گا...
-
پرمایه
لغتنامه دهخدا
پرمایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) که مایه ٔ بسیار دارد. دارای مایه ٔ بسیار. مقابل کم مایه : خورشید منم به شاعری ، سایه توئی پرمایه منم بفضل و بی مایه توئی . سوزنی .بیت ذیل را اسدی در لغت نامه آورده و گفته است نام گاو فریدون است لکن پرمایه در این ب...
-
پرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pormāye ۱. دارای مادۀ اصلی بسیار؛ دارای مایۀ بسیار؛ مایهدار.۲. [مجاز] غنی.۳. [مجاز] صاحب علم و خرد بسیار؛ بسیاردانا.۴. [قدیمی، مجاز] شریف؛ بزرگوار.۵. [قدیمی، مجاز] پربها؛ هرچیز گرانمایه.۶. [قدیمی، مجاز] ثروتمند.۷. [قدیمی] مادهگاوی که شیر بسی...