کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پُرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از فرانسوی: portion] pors مقدار معینی غذا که در مهمانخانه یا رستوران برای مشتری سرو میشود.
-
پِرْسَ
لهجه و گویش گنابادی
persa در گویش گنابادی یعنی گشت و گذار ، تحقیقات میدانی برای سر درآوردن از چیزی یا بررسی صحت و سقم چیزی
-
pressing
پِرِسکاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] فرایندی که در آن، قطعۀ جامد یا مجموعۀ مواد پودری با فشرده شدن در داخل قالب به شکل مورد نظر تبدیل شود
-
press board
صفحۀ پِرِس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] صفحۀ ثابتی در ماشین پِرِس که قطعۀ موردنظر را بر روی آن قرار میدهند و پِرِس میکنند
-
پرس پرسان
لغتنامه دهخدا
پرس پرسان . [ پ ُ پ ُ ] (ق مرکب ) پرسان پرسان . با سؤال از بسیار کس : پرس پرسان می کشیدش تا بصدرگفت گنجی یافتم آخر بصبر. مولوی .پرس پرسان میشد اندر افتقادچیست این غم بر که این ماتم فتاد.مولوی .
-
پرس پلیس
لغتنامه دهخدا
پرس پلیس . [ پ ِ س ِ پ ُ ] (اِخ ) پرسپولیس . نام یونانی شهرپارسه . تخت جمشید. رجوع به تخت جمشید و پارس شود.
-
پس پرس
لغتنامه دهخدا
پس پرس . [ پ َ پ َ رَ ] (اِخ ) نام دهی در کجور مازندران . (مازندران و استراباد رابینو).
-
پرس پرسان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] porsporsān = پرسان 〈 پرسانپرسان: ◻︎ پرسپرسان میکشیدش تا به صدر / گفت گنجی یافتم آخر به صبر (مولوی: ۳۸).
-
پرس کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حطم
-
دستگاه پرس
دیکشنری فارسی به عربی
صحافة , عصارة
-
پُرس گرفتن
لهجه و گویش بختیاری
pors gereftan برگزار کردن مجلس سوگوارى همراه با ناهار یا شام.
-
اَوال پُرس
لهجه و گویش بختیاری
avâl-pors احوالپرس، کسى که بیش از حد معمولاحوالپرسى و کنجکاوى کند.
-
پرس وپاس
واژهنامه آزاد
این واژه در معنای س ج (سین جیم) و بازجوئی و پرسش و پاسخ یک واژه ی مشتق- مرکب است که براساس دستور زبان پارسی رسمی در سیستان به معانی بالا کاربرد گسترده دارد. کاربرد دیگر آن به معنای اجازه گرفتن است.
-
پرس پیت
واژهنامه آزاد
پرسپیت نام بلندترین قله کوه سفیدار فرمشکان کوار است که از دو جز پر+اسپید تشکیل شده است و به معنی پر سفید است که گویا از برفهای موجود در این قله الهام گرفته شده است.
-
پرس بی پی تک
لغتنامه دهخدا
پرس بی پی تک . [ پْرِ / پ ِ رِ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی از بوزینگان از اقسام فرعی سمنوپی تک به رنگ خاکستری و موی سر آنها به شکل کاکل است .