کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَهَن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پَهَن
لهجه و گویش بختیاری
pahan پَهْن.
-
واژههای مشابه
-
پهن
واژگان مترادف و متضاد
پخش، پهناور، عریض، فراخ، گسترده، گشاد، مسطح، وسیع ≠ کمعرض
-
پهن
فرهنگ فارسی معین
(پَ هَ) (اِ.) = پهنه : شیری که به سبب مهربانی در پستان مادر طغیان کند، پهنه .
-
پهن
فرهنگ فارسی معین
(پَ)(ص نسب .)1 - فراخ ، گشاد. 2 - عریض ، پهناور. 3 - مسطح .
-
پهن
فرهنگ فارسی معین
(پِ هِ) (اِ.) سرگین چهارپایان . ؛ ~ بار کسی نکردن کنایه از: کوچکترین ارزش و اهمیتی برای آن کس قایل نشدن .
-
پهن
لغتنامه دهخدا
پهن . [ پ َ ] (اِخ ) (چشمه ...) رجوع به چشمه پهن در مرآت البلدان ج 4 ص 232 شود.
-
پهن
لغتنامه دهخدا
پهن . [ پ َ هََ ] (ص ) پهن . عریض : پر پهن آسمان راست چنان طوطیی کز هوس بچگان باز کند پر، پهن . ابوالمفاخر رازی .چون گل سوری شده گرد و پهن لعل تر از لاله بروی چمن . امیرخسرو.رجوع به پَهْن شود. || (اِ) شیری که بسبب مهربانی در پستان مادر طغیان کند. (بر...
-
پهن
لغتنامه دهخدا
پهن . [ پ ِ هَِ ] (اِ) فضله ٔ اسب و استر و خر. روث . سرگین اسب و خر و استر. سرگین سم داران . آزاله (در تداول مردم قزوین ).- امثال : پهن بارش نمیکنند ؛ آبرو و اعتبار و ارزش ندارد. پهن پا میزند ؛ سخت بیکاره و ولگرد است . رجوع به پهن پا زدن شود.- تخته ...
-
پهن
لغتنامه دهخدا
پهن .[ پ َ ] (ص ) فراخ . وسیع. متسع. فراخ و گشاده . (آنندراج ). مقابل تنگ : جاده ٔ پهن ؛ جاده ٔ فراخ : و دیگر چو گیتی ندارد درنگ سرای سپنجی چه پهن و چه تنگ . فردوسی .بیابان بیاید چو دریا گذشت ببینی یکی پهن بی آب دشت . فردوسی .برآمد غو بوق و هندی درای...
-
پهن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: pahan] pahn ۱. پخش.۲. عریض؛ پُرپَهنا.۳. گسترده.〈 پهن کردن: (مصدر متعدی) گستردن فرش بر روی زمین.
-
پهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pehen سرگین برخی چهارپایان گیاهخوار، مانند گاو، اسب، الاغ، و استر.
-
پهن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pehn طاری: piyahm طامه ای: koloft طرقی: pehen کشه ای: gešâd نطنزی: pehn
-
پهن
دیکشنری فارسی به عربی
ختم , سهل , شقة , عريض , في الخارج , کبير , واسع
-
پِهِن
لهجه و گویش بختیاری
pehen پِهن، سرگین اسب و الاغ.