کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَلَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ ُ ل ِ ] (اِخ ) (کوه ...) قله ٔ آتش فشانی به ارتفاع 1330 گز مارتینیک که در آتش فشان سال 1902م . شهر سن پیر را ویران کرد.
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [پ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) الک دُلک . رجوع به الک دولک شود.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فله› [قدیمی] pale = آغوز
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pale بضاعت کم؛ سرمایۀ اندک: پولوپله. ◻︎ بر «پلهٴ» پیرزنان ره مزن / شرم بدار از پلهٴ پیرزن (نظامی۱: ۴۸).
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pale موی سر: ◻︎ بر پلهٴ پیرزنان ره مزن / شرم بدار از «پلهٴ» پیرزن (نظامی۱: ۴۸).
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ پیله] [قدیمی] pele پردۀ کرم ابریشم.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pele نوعی درخت بید؛ بیدمشک.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: پلکان] pelle ۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه.۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه.〈 پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو.〈 پلهپله:۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج.۲. از یک پله به پلۀ دیگر.
-
پله
دیکشنری فارسی به عربی
خطوة , درجة , مستوي
-
پَلِه
لهجه و گویش تهرانی
پول، پول و پله
-
پِلِه
لهجه و گویش تهرانی
کفه ترازو
-
پله
واژهنامه آزاد
پَلَه= دستپاچه، سردرگم
-
هر چیز پله پله
دیکشنری فارسی به عربی
مقياس
-
سلام پله
لغتنامه دهخدا
سلام پله . [ س َ پ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از میل کردن کفه ٔ ترازو از طرفی که جنس در او باشد. (بهارعجم ) (آنندراج ). رجوع به سلام شود.
-
step bumper
پلهسپر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] سپری که در خودروهای باری طوری طراحی میشود که میتوان از آن بهعنوان پله نیز استفاده کرد