کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَلَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پَلَه
لهجه و گویش بختیاری
pala 1. اشتباهى، عوضى؛ 2. مانع جلوى آب جوى، سدّ کوچک در مسیر آب کشاورزى.
-
واژههای مشابه
-
پله
واژگان مترادف و متضاد
پغنه، پلکان، مرقات، نردبام، نردبان
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پَ لِ یا لَ) (اِ.) = فله : شیر حیوان نوزاییده ؛ فله ، آغوز، زهک .
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پِ لِّ) (اِ.) 1 - هر مرتبه و پایه از نردبان . 2 - هر یک از مجموع پایه هایی که برای بالا رفتن از سطح زمین به اطاق یا بام و مانند آن و پایین آمدن از آن سازند ج . پلکان . ؛ ~ برقی سیستم انتقال از یک طبقه به طبقة دیگر توسط برق با سرعتی معادل سرعت انسان...
-
پله
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِ.) پول ، وجه .
-
پله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - مایة کم ، سرمایة اندک . 2 - موی اطراف سر. 3 - کفة ترازو. 4 - درختی است .
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ َ ل ْ / ل ِ ] (اِ) بمعنی درجه و مرتبه باشد. (برهان ). || هر مرتبه و پایه از نردبان را گویند و به این معنی با ثانی مخفف هم درست است .(برهان قاطع). || ترازو (؟). (غیاث اللغات ). || کفه . کپه . کپه ٔ ترازو : کار بی دانش مکن چون خرمَنِه در تراز...
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ َ ل َ ] (اِ) صورتی از پهل (پهلوی ). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2184 شود.
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام درختی است خودرو که برگش به پنجه ٔ آدمی و گلش به ناخن شیر ماند و بیخ گل سیاه و برگ آن نارنجی میشود و در جنگلهای هندوستان بسیار است . (برهان قاطع بکسر پی هم آمده است ). دهاک . (غیاث اللغات ). درختی خورد (خودرو؟) که در ج...
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (اِ) مهمل پول ُ در ترکیب . پول ُ و پله ، از اتباع است بمعنی نقد و جنس پیدا و پنهان . (آنندراج ). پول مول . رجوع به پول و پله در جای خود شود.
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ َ ل َ / ل ِ ] (ص ) سست . نیمه حال .- پَله مُرده ؛ زنبورِ از سرما فسرده .و رجوع به پلمرده شود.
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) ابریشم بود و آنچه کرم ابریشم بر خود تنیده باشد. (برهان قاطع). پیله || پلک چشم . (سروری ). || درخت بیدی که برگش پنجه راماند و بعضی گویند درخت بیدمشکی است که بیدمشک آن پنجه دار است . (برهان قاطع و مولف برهان شبیه این معانی ...
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) کفّه ٔ ترازو را گویند. || هر مرتبه و پایه از نردبان باشد، وبه این وزن و به این معنی بجای حرف اول تای قرشت نیز بنظر آمده است . (برهان قاطع). رجوع به پلّه شود.
-
پله
لغتنامه دهخدا
پله . [ پ ِ ل ِ ] (اِخ ) پلئوس . پسر اِآک پادشاه داستانی ایولخس شوی تتیس و پدر آشیل (اخیلوس ). در قاموس الاعلام ترکی (ماده ٔ پلیوس ) آمده است : پلیوس . نام پدر آشیل (اخیلوس ) پهلوان مشهور است که در محاصره ٔ تروا شرکت جست . اصلاً پسر ایاک پادشاه اگینه...