کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَلاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پلاس انداختن
لغتنامه دهخدا
پلاس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پریشان ساختن و پراکنده کردن باشد. (برهان قاطع). پریشان و پراکنده ساختن . (فرهنگ رشیدی ).
-
پلاس آخور
لغتنامه دهخدا
پلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن : گرد پلاس آخور دریده نگردم گنبد سیمین همی خوهد دل و رایم .سوزنی .
-
پلاس افکن
لغتنامه دهخدا
پلاس افکن . [ پ َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه پلاس گسترد : پلاس افکن آخور مرکبانش فناخسرو و تخت کرمان نماید.خاقانی .
-
پلاس باف
لغتنامه دهخدا
پلاس باف . [ پ َ ] (نف مرکب ) سازنده و کننده ٔ پلاس . لوّاف . (محمودبن عمر ربنجنی ).
-
پلاس ژی
لغتنامه دهخدا
پلاس ژی . [ پ ِ ] (اِخ ) نامی است که در ازمنه ٔ قدیم به سرزمین یونان و پلوپونزوس و جزیره ٔ لِسبس (که امروز به می تی لن معروفست ) داده میشد.(حواشی ترجمه ٔ تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ).
-
پلاس گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] pa(e)lāsgar کسی که پیشهاش پلاسبافی است؛ پلاسباف.
-
پلاس گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pa(e)lāsgari پلاسبافی.
-
پلاس بودن
لهجه و گویش تهرانی
جائی پلکیدن
-
جل و پلاس
فرهنگ فارسی معین
(جُ لُ پَ) (اِمر.) اسباب و اثاثیة ناچیز و کم ارزش .
-
جُلُ و پِلاس
لهجه و گویش بختیاری
jol-o-pelâs فرش و رختخواب، لوازم زندگى.
-
پهن و پَلاس
لهجه و گویش تهرانی
وِل.
-
جُل و پَلاس
لهجه و گویش تهرانی
وسائل،بساط مختصر زندگی: جل و پلاست را جمع کن!
-
پَهن و پَلاس
فرهنگ گنجواژه
پخش، گسترده.
-
جُل و پَلاس
فرهنگ گنجواژه
اثاث ناچیز و محقر، اثاث مختصر، دم و دستگاه . جل و پلاس پهن کردن.
-
واژههای همآوا
-
پلاس
واژگان مترادف و متضاد
۱. زیرانداز، فراش، گلیم، مفرش ۲. سرگردان، ویلان