کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پَزا
لهجه و گویش بختیاری
pazâ پزا، زودپز.
-
واژههای مشابه
-
پزا
لغتنامه دهخدا
پزا. [ پ َ ] (نف ) صفت فاعلی دائمی از پزیدن . که زود پزد. آنچه که در حرارت کم پخته شود و بیشتر در حبوبات گویند: لپه ٔ پزا. نخود پزا. (مقابل ناپز و ناپزا). || در کلمات مرکبه مانند ناپزا بمعنی ناپزنده یا دیرپزنده و دست پزا بمعنی دست پخته است .
-
پزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pazā ۱. پزنده.۲. آنچه زود پخته شود؛ زودپز.
-
دست پزا
لغتنامه دهخدا
دست پزا. [ دَ پ َ ] (ن مف مرکب ) دست پز. با دست پخته شده . رجوع به دست پز شود.
-
ازدست پزا
لغتنامه دهخدا
ازدست پزا. [ اَ دَ پ َ ] (ص مرکب ) فطیر. (السامی فی الاسامی ). ازدست فزا. نانی که خمیر آن نرسیده باشد. (برهان ). نانی که پیش از برآمدن خمیر پزند. (رشیدی ). || نان لواش را گویند که روی ساج پخته باشند.
-
واژههای همآوا
-
پزا
لغتنامه دهخدا
پزا. [ پ َ ] (نف ) صفت فاعلی دائمی از پزیدن . که زود پزد. آنچه که در حرارت کم پخته شود و بیشتر در حبوبات گویند: لپه ٔ پزا. نخود پزا. (مقابل ناپز و ناپزا). || در کلمات مرکبه مانند ناپزا بمعنی ناپزنده یا دیرپزنده و دست پزا بمعنی دست پخته است .
-
پزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pazā ۱. پزنده.۲. آنچه زود پخته شود؛ زودپز.
-
جستوجو در متن
-
ازدست فزا
لغتنامه دهخدا
ازدست فزا. [ اَ دَ ف َ ] (ص مرکب ) ازدست پزا. رجوع به ((ازدست پزا)) شود.
-
ناپزا
لغتنامه دهخدا
ناپزا. [ پ َ ] (نف مرکب ) ناپز: نخود ناپزا. لپه ٔ ناپزا. رجوع به پزا شود.
-
ناپزنده
لغتنامه دهخدا
ناپزنده . [ پ َ زَ دَ /دِ ] (نف مرکب ) ناپز. ناپزا. دیرپز. که پزا نیست .
-
لاکاز دوتیه
لغتنامه دهخدا
لاکاز دوتیه . [ ی ِ] (اِخ ) هانری فلیکس دو.نام حیوان شناس فرانسوی مولد مُن پزا. (1901-1821).
-
پزائی
لغتنامه دهخدا
پزائی . [ پ َ ] (حامص ) حالت و چگونگی آنچه زود پزد. پزا بودن : این نخود را بشرط پزائی خریدیم .