کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پَر ملات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پَر ملات
لهجه و گویش تهرانی
قوی، دارای مواد مغذی
-
واژههای مشابه
-
پر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو ۲. تمام، کامل ۳. چاق، قوی ۴. بس، بسیار، بیش، زیاد ۵. بامعلومات ≠ تهی، خالی، کم
-
پر
واژگان مترادف و متضاد
۱. بال ۲. پره ۳. پرتو، شعاع ۴. کناره، لبه ۵. پهلو، ضلع ۶. پرند، پرنیان
-
پر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = پرتو: شعاع ، پرتو.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
و پا قرص ( ~. قُ) (ص مر.) 1 - نیرومند. 2 - پابرجا، استوار.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
و بال (پَ رُ) (مص ل .)1 - توانایی ، قدرت . 2 - بال و پر.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
زبان ریختن (پَ رِ زَ.تَ) (مص ل .) کنایه از: خاموش شدن .
-
پر
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ په . ] (ص .) 1 - سرشار، انباشته . 2 - تمام ، کامل (ماه ). 3 - پیشوندی است که بر سر اسم یافعل می آید و صفت می سازد. مانند پُرآب ، پُرکار.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) 1 - گوشة شال ، روسری . 2 - بخش پایین دامنة لباس . ؛به ~و پای کسی پیچیدن با ایرادها یا آزارهای پیاپی کسی را به ستوه آوردن .
-
پر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] ( اِ.) 1 - پریدن ، پریدن با اسب . 2 - پرواز.
-
پر
فرهنگ فارسی معین
(پَ) [ په . ] ( اِ.) بال مرغ ، آن چه بر تن پرندگان روید. ؛~ و بال گرفتن شاد شدن ، به شوق آمدن . ؛~ و بال کسی را گرفتن از او حمایت کردن .
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ َ ] (اِ) (درخت ...) نوعی از سماق است و در باغهای ایران بنام پر غرس کنند و در قره داغ آذربایجان وحشی آن وجود دارد .
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ َ/ پ ِرر ] (اِ) قصبه و انبوبه و نای گونه ای شاخی ، که بر آن چیزهای خرد چون مو رسته و تن و بال پرندگان بدان پوشیده است . ریش . || بال و پر. (برهان ). جناح . تیریز. دست باشد از کتف تا سر انگشتان و آنرا بال خوانند. (جهانگیری ). از سر کتف تا سر ا...
-
پر
لغتنامه دهخدا
پر. [ پ ِ ] (اِ صوت ) در تداول اطفال ، آواز پریدن گنجشک و جز آن .- || پر زدن ، در تداول اطفال ؛ پریدن . پرواز کردن . و رجوع به پِرپِر شود.