کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پویهورزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
aerobics
پویهورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] مجموعهای از حرکات نرمشی تند و پیدرپی با هدف حفظ یا بهبود آمادگی جسمانی و تناسب اندام
-
واژههای مشابه
-
پویه
فرهنگ نامها
(تلفظ: puye) فرایند ؛ (در قدیم) حرکت یا رفتن نه به تندی نه به آهستگی ، دویدن.
-
پویه
واژگان مترادف و متضاد
۱. رفتار ۲. دویدن
-
movement 1
پویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] هریک از قسمتهای مستقل در یک قطعۀ موسیقی
-
پویه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) نک پوییدن .
-
پویه
لغتنامه دهخدا
پویه . [ ی َ ] (اِخ ) دهی از بلوک کلاته دهستان مرکزی بخش میامی شهرستان شاهرود، واقع در 33 هزارگزی شمال میامی و 8 هزارگزی شمال راه آهن خراسان . جلگه ، معتدل ، دارای 200تن سکنه ، فارسی زبان . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت و...
-
پویه
لغتنامه دهخدا
پویه . [ ی َ /ی ِ ] (اِمص ) اسم از پوییدن . رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند. (برهان ). رفتن نه بشتاب و نه نرم . رواغ . (منتهی الارب ). تاخت . بپویه رفتن . پوییدن : زواره چو بشنید آن پند اوی بپویه فکند اسپ و بنهاد روی . فردوسی .یکی شارسان دید و جای بزر...
-
پویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پوی، پو› [قدیمی] puye ۱. دو: ◻︎ پایش از آن پویه درآمد ز دست / مهر دل و مهرۀ پایش شکست (نظامی۱: ۸۲).۲. رفتن، نه سریع نه کند.
-
aerobic gymnastics, sports aerobics, sport aerobics
پویهچمورزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] اجرای مداوم و پیدرپی حرکات پیچیده و دشوار و دقیق به همراه موسیقی که از پویهورزی منشأ میگیرد و خلاقیت فردی چمورز در آن نشان داده میشود متـ . پویهژیمناستیک
-
ورزی
لغتنامه دهخدا
ورزی . [ وَ ] (ص نسبی ) مرکب از ورز + ی پسوند نسبت دال بر اسم فاعل .(فرهنگ فارسی معین ). کشتکار زمین . (ناظم الاطباء). مزارع . (آنندراج ) (برهان ). برزگر. کشاورز. ورزگر. (انجمن آرا). برزگر. (انجمن آرا). زراعت کننده . (آنندراج ) (برهان ). || کارگر و م...
-
ورزی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص نسب .) 1 - برزگر، کشاورز. 2 - کارگر، مزدور.
-
ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] varzi = ورزگار
-
final movement
پویۀ پایانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] در موسیقی کلاسیک غربی، قسمت پایانی قطعههای موسیقیِ سازیِ چندپویهای
-
پویهژیمناستیک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← پویهچمورزی