کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پوک
/puk/
معنی
۱. پوچ؛ میانتهی؛ بیمغز.
۲. پوده؛ پوسیده.
۳. (اسم) پوشال؛ آتشگیره: ◻︎ گر برفکند گرم دم خویش به گوگرد / بی پوک ز گوگرد زبانه زند آتش (آغاجی: مجمعالفرس: پوک).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پوچ، پوسیده، خالی، مجوف، میانتهی ≠ پر
دیکشنری
empty, hollow, vacuous
-
جستوجوی دقیق
-
پوک
واژگان مترادف و متضاد
پوچ، پوسیده، خالی، مجوف، میانتهی ≠ پر
-
پوک
فرهنگ فارسی معین
(ص .) هر چیز تو خالی ، میان تهی .
-
پوک
لغتنامه دهخدا
پوک . (ص ) هر چیز متخلخل و سبک شده از اثر گذشتن زمان و پوسیدگی چنانکه چوبی ، یا بی مغز از میوه های خشک کرده مانندفندق و گردو و بادام و غیره ، و میان تهی چنانکه گردکانی یا پسته ای و امثال آن . کاواک . بی مغز. پود. پوده .پده . پوچ . پوش . میان کاواک . ...
-
پوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) puk ۱. پوچ؛ میانتهی؛ بیمغز.۲. پوده؛ پوسیده.۳. (اسم) پوشال؛ آتشگیره: ◻︎ گر برفکند گرم دم خویش به گوگرد / بی پوک ز گوگرد زبانه زند آتش (آغاجی: مجمعالفرس: پوک).
-
پوک
دیکشنری فارسی به عربی
جوف
-
پوک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: pük طاری: pük طامه ای: pük طرقی: pük کشه ای: pik نطنزی: pük
-
پوک
لهجه و گویش تهرانی
توخالی، پوچ
-
پوک
واژهنامه آزاد
گنده
-
واژههای مشابه
-
osteoporotic
پوکاستخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] صفتی برای استخوان یا شخصی که دچار پوکی استخوان شده باشد
-
tufa
پوکسنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ رسوبی ناشی از تهنشینی کلسیمکربنات در اطراف چشمههای شور
-
کله پوک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) (عا.) تهی مغز، بی عقل .
-
پوک کردن
لغتنامه دهخدا
پوک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (... خاک )، با خاکستر یا سرگین از صلابت و زفتی آن کاستن .
-
کله پوک
لهجه و گویش تهرانی
بی مغز
-
کله پوک
لهجه و گویش تهرانی
آدم بی مغز