کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پوچ
/puč/
معنی
۱. میانتهی؛ بیمغز: ◻︎ حدیث پوچگویان بیتٲمل بر زبان آید / کف بیمغز هرگز در دل دریا نمیماند (صائب: ۹۳۱).
۲. ویژگی میوه یا دانهای که میانش خالی باشد و مغز نداشته باشد؛ کاواک؛ کاوک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیاساس، بیبنیاد، بیفایده، بیمعنی، بیهوده، پوک، تهی، چرند، خالی، صفر، کشکی، مزخرف، میانتهی، واهی، هجو، هیچ، یاوه
دیکشنری
absurd, airy, blank, empty, frothy, hokum, hollow, inane, meaningless, null, phantom, rubbish, tinsel, trumpery, vacuous, vain, windy
-
جستوجوی دقیق
-
پوچ
واژگان مترادف و متضاد
بیاساس، بیبنیاد، بیفایده، بیمعنی، بیهوده، پوک، تهی، چرند، خالی، صفر، کشکی، مزخرف، میانتهی، واهی، هجو، هیچ، یاوه
-
پوچ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - بیهوده ، بی فایده . 2 - فاقد معنی و ارزش . 3 - پوک .
-
پوچ
لغتنامه دهخدا
پوچ .(ص ) کاواک . پوک . بی مغز. میان تهی : پسته ٔ پوچ . گردکان پوچ . بادام ، تخمه ، فندق پوچ . || هیچ . مهمل . ناچیز. سخت کم . بسیار قلیل . و رجوع به پُچ شود.- پوچ شدن مغز ؛بشدن خرد و مختل گشتن فکر : صائب از گفت و شنود خلق مغزم پوچ شدگوش سنگین و به ل...
-
پوچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پچ، پوک› puč ۱. میانتهی؛ بیمغز: ◻︎ حدیث پوچگویان بیتٲمل بر زبان آید / کف بیمغز هرگز در دل دریا نمیماند (صائب: ۹۳۱).۲. ویژگی میوه یا دانهای که میانش خالی باشد و مغز نداشته باشد؛ کاواک؛ کاوک.
-
پوچ
دیکشنری فارسی به عربی
جوف , سخيف , عاجز , عاري , عقيم , فارغ , متکبر , متهوي , ملغي , نشارة الخشب ، أمر لا أساس له
-
واژههای مشابه
-
حرف پوچ
واژگان مترادف و متضاد
بیهوده، لاطائل، مزخرف، مهمل
-
vaporware
پوچافزار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزار یا سختافزاری که سازنده ادعا کند آن را در آینده عرضه میکند، ولی در موعد مقرر یا هرگز عرضه نکند
-
nilpotent
پوچتوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ویژگی عنصری از یک ساختار جبری که توانی از آن صفر است
-
null sequence
پوچدنباله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] دنبالهای از اعداد یا تابعها که حد آن صفر است
-
null allele
دِگرۀ پوچ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← دِگرۀ اَریخت
-
پوچ شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .)فاسد شدن چیزی .
-
پوچ قائی
لغتنامه دهخدا
پوچ قائی . [ ] (اِخ ) امیر مجارستان به زمان شاه عباس کبیر و سلطان احمد عثمانی .
-
پوچ گو
لغتنامه دهخدا
پوچ گو. (نف مرکب ) هرزه گو : حدیث پوچ گویان بی تأمّل بر زبان آیدکف بی مغز هرگز در دل دریا نمیماند.صائب .
-
پوچ مغز
لغتنامه دهخدا
پوچ مغز. [ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از احمق است .