کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پول مون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پول دار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) ثروتمند، غنی ، توانگر.
-
نیم پول
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) واحد وجه و مسکوکی در ایران (عهد قاجاریه ) و آن نصف یک پول و دو برابر یک جندک بود.
-
لین پول
لغتنامه دهخدا
لین پول . [ ل ِ ] (اِخ ) استانلی . از مشاهیر مستشرقین فاضل انگلیسی ، مؤلف کتاب «طبقات سلاطین اسلام ». و رجوع به لن پول شود.
-
لن پول
لغتنامه دهخدا
لن پول . [ لَم ْ ] (اِخ ) استانلی . از مشاهیر مستشرقین فاضل انگلیسی است و بیش از پنجاه جلد کتاب و رساله در باب تاریخ و مسکوکات سلاطین اسلام تألیف کرده که از آن جمله است : کتاب «طبقات سلاطین اسلام ». (از مقدمه ٔ ترجمه ٔ طبقات اسلام چ اقبال ).
-
پن پول
لغتنامه دهخدا
پن پول . [ پَم ْ ] (اِخ ) پم پل . کرسی بخشی در ایالت «کت دو نور» از شهرستان «سن بریو» دارای 2700 تن سکنه و راه آهن . بندر آن بر کنار دریای مانش و تجهیزات کامل برای صید ماهی روغن دار است .
-
پول پولی
لغتنامه دهخدا
پول پولی . (اِ مرکب ) نام قسمی مالیات اصناف . پولی پولی . رجوع به پولی پولی شود.
-
پول خرد
لغتنامه دهخدا
پول خرد. [ ل ِ خ ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پول خرده . پول سیاه . پشیز.
-
پول خسرو
لغتنامه دهخدا
پول خسرو. [ خ ُ رَ ] (اِخ ) موضعی نزدیک ابوبکرآباد موغان آذربایجان . (تاریخ غازان خان ص 88).
-
پول زرد
لغتنامه دهخدا
پول زرد. [ ل ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پول از طلا. رجوع به پول شود.
-
پول سفید
لغتنامه دهخدا
پول سفید. [ ل ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پول از نقره . رجوع به پول شود.
-
پول سیاه
لغتنامه دهخدا
پول سیاه . [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پول خرد. پشیز. مس مسکوک که بهندی پیا گویند. (غیاث ). پول از غیر سیم و زر.- به یک پول سیاه نیرزیدن ؛ سخت بی ارزش بودن . رجوع به پول شود.
-
پول کیاده
لغتنامه دهخدا
پول کیاده . [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل . دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی ، دارای 140 تن سکنه . مازندرانی و فارسی زبان . آب آن از چشمه ، محصول آنجا برنج و صیفی ، شغل اهالی زراعت ، راه آنجا مالرو است . این ده از دو محل بالا ...
-
پول لوسیلانسیر
لغتنامه دهخدا
پول لوسیلانسیر. [ پ ُ ل ُ ی ِ ] (اِخ ) شاعر و مورخ یونانی قرن ششم ، رئیس «سیلان سیر»ها یا منشیان «ژوستی نین ».
-
پول مول
لغتنامه دهخدا
پول مول . (اِ مرکب ، از اتباع )از اتباع است . پول و پله . رجوع به پول و پله شود.
-
پول پرست
لغتنامه دهخدا
پول پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) پول دوست . که بپول علاقه ٔ وافر دارد.