کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پولیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پولیس
واژهنامه آزاد
در زبان یونانی به معنای شعر است و نام تیم پرسپولیس به معنای شهر پارسه است
-
جستوجو در متن
-
polys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پولیس
-
polis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پولیس، شهر
-
poleis
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پولیس، شهر
-
گلوسیاس
لغتنامه دهخدا
گلوسیاس . [ گْل ُ / گ ِ ل ُ ] (اِخ ) حاکم شهر آمفی پولیس بود. رجوع به ایران باستان ص 1229 و 2027 شود.
-
پی تاگر
لغتنامه دهخدا
پی تاگر. [ گ ُ ] (اِخ ) نام غیبگوئی برادر آپولودورِ آم فی پولیس ، مشاق قشون بعهد اسکندر. (ایران باستان ج 2 ص 1930 و 1919).
-
چهل منار
لغتنامه دهخدا
چهل منار. [ چ ِ هَِ م َ ] (اِخ ) چهل مناره . نام سابق تخت جمشید. (فرهنگ ایران باستان ص 130). نامی بود که بومیان محل به تخت جمشید میدادند. (یادداشت مؤلف ) رجوع به پرس پولیس و تخت جمشید شود.
-
طرابلیس
لغتنامه دهخدا
طرابلیس . [ طَ ب ُ ] (اِخ ) (... شام ) رجوع به طرابلس شام شود. تری پولیس نزدیک جبل لبنان و در مصب رودی واقع است که به دریای مغرب میریزد. بعدها شهر مزبور در موقع جنگهای صلیب به دست فرانکها افتاد، و پس از آن مسلمین شهری در نزدیکی تری پولیس قدری دورتر ا...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ] (اِخ ) ابن پولیس پرخون . کاساندر از سرداران مقدونیه آنگاه که قدرتی بدست آورد و قشون نیرومند جمع کردبقصد اسکندر پسر پولیس پرخون بطرف یونان راند، زیرایگانه کسی که لشکری داشت او بود و کاساندر میخواست منازعی نداشته باشد. او از تِسّال...
-
شافیر
لغتنامه دهخدا
شافیر. (اِخ ) بازار... وآن شهری میباشد که میخاء نبی آن را خطاب میفرماید (میکاه 1 : 11) و اوسیبیوس و هیرونیمس آن را در کوهستانی که در میانه ٔ الوثر و پولیس و اشقلون واقع است دانسته اند، لیکن بعضی برآنند که همان سوافر میباشد، وسوافر عبارت از دهات محقری...
-
اسکندر
لغتنامه دهخدا
اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن اسکندر، معروف باسکندر چهارم . وی پسر اسکندربن فیلفوس مقدونی ، فاتح مشهور بودو مادر او رُکسانه نام داشت . پس از مرگ اسکندر کبیردو تن را بپادشاهی برداشتند: نخست آریده فیلیپ برادر اسکندر و دیگر اسکندر صاحب ترجمه ، این دو...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت ِ ] (اِخ ) از بزرگترین شهرهای قدیمی مصر علیا که پایتخت یازدهمین و دوازدهمین سلسله ٔ سلاطین مصر (3100-1700 ق . م .) و نیز پایتخت هفدهمین تا بیستمین سلسله ٔ سلاطین این کشور (1600-1100 ق . م .) بوده است که مصریان آنرا «اوآست » و یونانیان آنرا «...
-
اس پرثی یس
لغتنامه دهخدا
اس پرثی یس . [ اِ پ ِ ثی ی ِ ] (اِخ ) پسر آن ِریست یکی از معاریف و ثروتمندان اسپارت که با پُولیس پسر نیکُلااُس حاضر شد نزد خشیارشا رفته از جهت کشته شدن رسولان داریوش ترضیه بدهند. بنابراین اسپارتیان این دو تن را نزد ایرانیان فرستادند چنانکه کسان را بم...
-
پلوپیداس
لغتنامه دهخدا
پلوپیداس . [ پ ِ ل ُ ] (اِخ ) سردار و فرمانده قوای تب (طبس )، دوست اپامی نُنداس . وی در اخراج اسپارتیان از تب بسال 378 ق . م . دست داشت و در فتح لوکتر سهیم بود. پلوپیداس بسال 365 ق . م . در سینوسفال (تسالی ) کشته شد. وی به شجاعت و ثروت مشهور بود و به...