کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
پول
/pul/
معنی
۱. قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود.
۲. اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود.
〈 پول خُرد: پول فلزی کمارزش؛ سکه.
〈 پول زرد (طلا): [مجاز] سکۀ طلا.
〈 پول سفید: [مقابلِ پول سیاه] [مجاز] پولی که از نقره سکه زده باشند.
〈 پول سیاه: [مجاز]
۱. پول فلزی بسیار کمارزش؛ پشیز.
۲. پول خردی که سابقاً از مس سکه میزدند؛ سکۀ مسی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اسکناس، بودجه، پیسه، تنخواه، دستمایه، دینار، سرمایه، سکه، مبلغ، مسکوک، نقد، نقدینه، وجه
۲. پل، جسر
دیکشنری
cash, currency, fund, green power, lucre, mammon, money, pelf, purse, silver, tender
-
جستوجوی دقیق
-
پول
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسکناس، بودجه، پیسه، تنخواه، دستمایه، دینار، سرمایه، سکه، مبلغ، مسکوک، نقد، نقدینه، وجه ۲. پل، جسر
-
پول
فرهنگ فارسی معین
[ یو . ] (اِ.) آن چه که معیار ارزش مادی است و به عنوان وسیلة مبادله مورد استفاده قرار می گیرد. ؛ ~ چایی پولی که به عنوان انعام داده می شود. ؛ ~ کسی از پارو بالا رفتن ثروت بی حساب داشتن .
-
پول
لغتنامه دهخدا
پول . (اِ) از پهلوی پوهل . پُل . قنطرة. جسر. و به این معنی درزبانهای ایرانی بسیار کهنسال است . طاق و سقف گونه ای که بر رودی یا نهر و مادی بر عرض آن بندند گذشتن مردم و چارپایان را. کرپی (در تداول مردم قزوین و ظاهراً ترکی باشد) : و پولی ساختند و خلایق ...
-
پول
لغتنامه دهخدا
پول . (اِخ ) پاولوس . پاولو. رجوع به این دو کلمه در قاموس الاعلام ترکی شود.
-
پول
لغتنامه دهخدا
پول . (اِخ ) قصبه ای از دهستان زانو سرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36 هزارگزی جنوب نوشهر و 12 هزارگزی باختری کجور. کوهستانی سردسیر. دارای 2250 تن سکنه . کردی و گیلکی و فارسی زبان و کردها از ایل خواجوند هستند. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ مونج ،...
-
پول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] pul ۱. قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود.۲. اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود.〈 پول خُرد: پول فلزی کمارزش؛ سکه.〈 پول زرد (طلا): [مجاز] سکۀ طلا.〈 پول سفید: [مق...
-
پول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: puhl] [قدیمی] pul = پُل: ◻︎ یکی پول دیگر بباید زدن / شدن را یکی راه بازآمدن (فردوسی: ۶/۲۹۲)، ◻︎ تمنای شه آنگه آید بهدست / که بر روی دریا توان پول بست (نظامی۵: ۸۳۲).
-
پول
دیکشنری فارسی به عربی
اجر , ثروات , حوالة مالية , ذهب , طائفة , عجينة , کرکدن , مال , محفظة , وحل
-
پول
لهجه و گویش تهرانی
پول اندک (واحد پول)،یک پول(سیاه)
-
واژههای مشابه
-
پول پول
لهجه و گویش تهرانی
خرد شده
-
پول پول شدن
لغتنامه دهخدا
پول پول شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکسته شدن ظرف چینی و مانند آن بقطعات بسیار خرد. بقطعات خرد و کوچک شکسته شدن چنانکه ظرفی چینی یا سفالی .
-
e-money, e-cash
ای- پول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، رمزشناسی] ← پول الکترونیکی
-
نزول پول
فرهنگ واژههای سره
بهره پول
-
نیم پول
لغتنامه دهخدا
نیم پول .(اِ مرکب ) جندک . هشتادیک قران . (یادداشت مؤلف ). واحد وجه و مسکوکی در ایران عهد قاجار. نصف یک پول . هرپول معادل چهار جندک بود. (از فرهنگ فارسی معین ).