کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوش چنگار فنجانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عودی پوش
لغتنامه دهخدا
عودی پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ عودی . آنکه عودی پوشیده است ، که نوعی پارچه ٔ سیاه رنگ بود. رجوع به عودی شود : مشک بر گشت خاک عودی پوش نافه خر گشت باد نافه فروش . نظامی .عودبویی بر اوست عودی پوش صندل آمیز و صندلی بر و دوش .نظامی .
-
عورت پوش
لغتنامه دهخدا
عورت پوش . [ ع َ / عُو رَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عورت پوشنده . آنچه مواضع مستقبح الذکر را بپوشاند. (فرهنگ فارسی معین ). تنبان و زیرجامه و ازار. (ناظم الاطباء) : گفت ای برادران این پیراهن را بر من گذارید که اگر بمیرم کفن من باشد و اگر زنده بمانم عورت ...
-
غیب پوش
لغتنامه دهخدا
غیب پوش . [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه غیب را پوشیده دارد. پوشنده ٔ نهان . نهان کننده ٔ چیزی . رجوع به غَیب شود : پوست باشدمغز بد را عیب پوش مغز نیکو را ز غیرت غیب پوش .مولوی (مثنوی ).
-
یاقوت پوش
لغتنامه دهخدا
یاقوت پوش . (نف مرکب ) آنکه یاقوت یا عقیق پوشیده باشد. (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب ) پوشیده از یاقوت . || غرق در بوسه . (به مناسبت شباهت لب به یاقوت ) : چه نوشابه آن آفرین کرد گوش زمین را ز لب کرد یاقوت پوش .نظامی .
-
ازرق پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] 'azraqpuš ۱. صوفی: ◻︎ پیر گلرنگ من اندر حق ازرقپوشان / رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود (حافظ: ۴۱۴).۲. مکار؛ حیلهگر.
-
آهن پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āhanpuš کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده؛ آهنپوشیده.
-
یال پوش
لغتنامه دهخدا
یال پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ یال . || (اِ مرکب ) پوشش یال . جامه که روی یال اسب اندازند. جامه که بدان یال اسب پوشند.
-
کفل پوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] kafalpuš پوششی که در زیر زین و بر روی کفل اسب میاندازند.
-
گلیم پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gelimpuš ۱. آنکه جامۀ خشن مانند گلیم بر تن کند.۲. [مجاز] فقیر و تهیدست.
-
گناه پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گنهپوش› [قدیمی، مجاز] gonāhpuš آنکه گناه دیگران را نادیده بگیرد.
-
tegmentum, cataphyll
جوانهپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی، کشاورزی- علوم باغبانی] ← فلس جوانه
-
integument, tegument
تخمکپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ساختار پوششی در اطراف تخمک گیاهان
-
canopy 2
تاجپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] سقف متشکل از تاج درختان در جنگل
-
gaiter
ساقپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] پوششی از جنس چرم یا جیر که قسمت پایین ساق و بالای کفش را میپوشاند
-
perfoliate
ساقهپوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی قاعدۀ برگی که فاقد دمبرگ است و ساقه را بهطور کامل در بر میگیرد