کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پوشدهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
basitony
پاشاخهدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] شاخهدهی در پایین ساقه
-
suckering 2
پاجوشدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] تولید پاجوش توسط گیاه
-
سیگنالدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← نشانکدهی
-
acceleration 2
شتابدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] بهکارگیری روشهایی برای تکمیل کارها در زمانی کوتاهتر از برنامۀ پیشبینیشده یا الزامات پیمان
-
carbon restoration, recarburising/ recarburizing
بازکربندهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] جانشین کردن کربن ازدسترفتۀ لایۀ سطحی
-
پوششدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، قطعات و اجزای خودرو، شیمی، مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ← پوشانش
-
earthing up
خاکدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نوعی عملیات داشت که در آن بُن بوتۀ گیاهان را با خاک میپوشانند
-
self-organization
خودسازماندهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] سازماندهی خودبهخودی که براثر رسیدن برخی پارامترها به حدود معین در یک سامانه پدید میآید
-
autoacceleration
خودشتابدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] افزایش سرعت بسپارش یک رادیکال آزاد با افزایش میزان تبدیل
-
vote3, voting1
رأیدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عمل رأی دادن
-
precipitation 2
رسوبدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] فرایند تشکیل فاز جامد قابل جداشدن در یک محیط مایع
-
signalling 2
علامتدهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مجموعۀ اعمالی که برای تأمین ایمنی وسایل نقلیه انجام شود
-
ده دهی
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ) (ص نسب .) زر و سیم تمام عیار.
-
دست دهی
لغتنامه دهخدا
دست دهی . [ دَ دِ ] (حامص مرکب ) کنایه از امداد و اعانت و یحتمل که اشارت به آن رسم باشد که چون امری عجیب یا غریب از شخص صادر شود آن شخص را حریف وی دست خود بر دست وی میزند و اظهار خوشی می نماید. (آنندراج ).
-
دل دهی
لغتنامه دهخدا
دل دهی . [ دِ دِ ] (حامص مرکب ) استمالت . دلجویی . دل دادن . تسلی کردن . (غیاث ) (آنندراج ). دلداری دادن . تسلی دادن . قوت قلب بخشیدن : فرمود که در حق او به همه ابواب مراعات لازم شناسند و به دلدهی و استمالت تمام به حضرت فرستند. (تاریخ طبرستان ). قاصد...